
فاجعه خارجی ستیزی دستاورد جدید سیاستهای غلط هیات مدیره آبی پوشان؛ فروپاشی استقلال رویایی تاجرنیا
شکست تلخ و سنگین آبیپوشان برابر الوصل امارات در آغاز لیگ قهرمانان آسیا تنها یک ناکامی ورزشی نبود، بلکه پرده از واقعیتی تلختر برداشت؛ واقعیتی که ریشه در آشفتگیهای مدیریتی، بیبرنامگی و فقدان استانداردهای حرفهای دارد. استقلال پس از این شکست برابر الوصل، به جای تمرکز بر رفع ضعفهای فنی و بازسازی روحیه تیم، با حاشیههای بیپایان و مصاحبههای جنجالی در صدر اخبار استقلال قرار گرفت. برخی بازیکنان داخلی، که از نظر فنی در رده بازیکنان معمولی لیگ برتر جای میگیرند اما قراردادهای نجومی آنها در قامت ستارههای بزرگ بسته شده است، تصمیم گرفتند سادهترین و البته غیرحرفهایترین مسیر را انتخاب کنند؛ فرافکنی. آرمین سهرابیان نخستین کسی بود که با اظهاراتی عجیب، بازیکنان خارجی تیم را عامل فشار و انتقادات معرفی کرد؛ محمدرضا آزادی نیز به سرعت به این موج پیوست تا پیام روشنی به هواداران بدهند: «اشتباه از ما نیست، خارجیها مقصرند.» این رفتار که به ظاهر یک مصاحبه ساده مینماید، در واقع جرقهای خطرناک است که اگر مهار نشود، میتواند به آتشی بزرگ در رختکن استقلال بدل گردد؛ آتشی که وحدت تیمی را میسوزاند و روح جمعی را از هم میپاشد. اما آیا تنها بازیکنان مقصرند؟ بیتردید پاسخ منفی است.
هرگاه در یک تیم حرفهای، بازیکنان به جای پاسخگویی به افکار عمومی و پذیرش مسئولیت، به تخریب همتیمیهای خود پناه میبرند، باید به سراغ سرچشمه ماجرا رفت؛ یعنی مدیریت. مدیریت باشگاه استقلال در سالهای اخیر، بهویژه در دوره کنونی، تصویری روشن از بیتدبیری و عدم درک اصول حرفهای ارائه داده است. هیأت مدیره و مدیرعامل باشگاه به جای استقرار انضباط درون تیمی و تدوین راهبردهای رسانهای، بیش از اندازه سرگرم نمایشهای فضای مجازی و رقابتهای بیرون از فوتبالاند. نمونه بارز این وضعیت را میتوان در عملکرد علی تاجرنیا، نماینده تامالاختیار هلدینگ خلیج فارس و نفر اول تصمیمگیری در باشگاه، مشاهده کرد.
او در حالی که استقلال با هزینههای سرسامآور و فشار هواداران روبهرو است، بیشتر از آنکه دغدغه حل مشکلات مالی و ساختاری تیم را داشته باشد، چشم به معادلات سیاسی و انتخابات سازمان نظام پزشکی دوخته است. وقتی بالاترین مقام اجرایی یک باشگاه بزرگ، به جای فوتبال، اهداف شخصی و جاهطلبیهای سیاسی را دنبال میکند، طبیعی است که بازیکنان نیز با الگوبرداری از همین رفتار، راه بیمسئولیتی و حاشیهسازی را در پیش گیرند. از سوی دیگر، هزینههای نجومی برای جذب بازیکنان خارجی و داخلی بدون آنکه سازوکاری برای مدیریت ریسک و کنترل حواشی وجود داشته باشد، به بمبی ساعتی در دل باشگاه تبدیل شده است. بازیکنان متوسط با قراردادهای میلیاردی، خود را فراتر از هر نقدی میبینند و در مواجهه با کوچکترین اعتراض هواداران، ترجیح میدهند انگشت اتهام را به سمت دیگران بگیرند. این چرخه معیوب، حاصل ساختاری است که در آن «پاسخگویی» جایی ندارد و «نمایش» جایگزین «کار» شده است.
در چنین شرایطی، سکوت نهادهای نظارتی و مالکان باشگاه در برابر این حجم از سوءمدیریت و ریختوپاشهای نجومی، به معنای پذیرش تدریجی فروپاشی است. اگر امروز ورود قاطع و شفاف دستگاههای نظارتی و ارکان مالکیتی صورت نگیرد، فردا دیگر فرصتی برای اصلاح باقی نخواهد ماند. راه نجات استقلال نه در مصاحبههای شعاری بازیکنان است و نه در پستهای پرزرقوبرق مدیران در فضای مجازی. استقلال نیازمند یک جراحی عمیق مدیریتی است؛ جراحیای که از بالاترین سطوح تصمیمگیری آغاز شود و تا کوچکترین حلقههای تیمی ادامه پیدا کند.
تا زمانی که مدیران این باشگاه به جای سیاستبازی و جاهطلبیهای شخصی، منافع باشگاه را در اولویت قرار ندهند و بازیکنان به جای فرافکنی، مسئولیت اشتباهات خود را نپذیرند، هر برد و موفقیتی در زمین بازی چیزی جز یک مُسکن موقتی نخواهد بود. استقلال امروز در بزنگاهی تاریخی ایستاده است؛ یا با بازگشت به اصول حرفهای و استقرار مدیریتی کارآمد دوباره به جایگاه شایسته خود بازمیگردد، یا در گرداب حاشیهها، بیبرنامگی و جاهطلبیهای فردی آرامآرام رنگ میبازد. این انتخابی است که دیگر نمیتوان آن را به فردا موکول کرد.