
خروج از ان پی تی به ضرر ایران است؟
بحث خروج ایران از معاهده منع گسترش تسلیحات یا همان انپیتی، فعلاً در دستور کار مجلس است و ادعاها و موضعگیریها درباره آن ادامه دارد. در میانه این بحثها، قاعدتاً باید نظرات تحلیلی و کارشناسی درباره سود و زیان چنین اقدامی و چشمانداز کوتاهمدت و بلندمدت پس از آن اهمیت داشته باشد. برای بررسی مٌوضوع به سراغ یک دیپلمات سابق ایران و یک کارشناس روابط بینالملل رفتهایم و ارزیابیشان را از این بحث پرسیدهایم. کوروش احمدی، دیپلمات اسبق نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد و رحمن قهرمانپور، کارشناس مسائل بینالملل، هر کدام از نظرگاه خود به سؤالات ما در این باره پاسخ دادهاند، اما مواضع هر دو سمت ارزیابی منفی از ایده خروج از انپیتی، همگراست. گفتوگوهای هممیهن با این دو کارشناس برجسته را در ادامه میخوانید.
شعاری که مدتها در جدلهای سیاسی در ایران مطرح میشد، حالا به صحن مجلس میرود. حسینعلی حاجیدلیگانی، نایبرئیس اول کمیسیون اصل ۹۰ مجلس شورای اسلامی اعلام کرد طرحی سهفوریتی برای خروج از انپیتی تنظیم شده و در دستور کار مجلس قرار خواهد گرفت. طبق صحبتهای حاجیدلیگانی، این طرح سهفوریتی به گونهای طراحی شده که به سرعت قابلیت اجراییشدن داشته باشد.
ابراهیم عزیزی، نماینده شیراز و رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس البته خبر داده که حرارت در مجلس از این هم بالاتر است و سه طرح برای خروج از انپیتی در این کمیسیون مطرح است. نکته البته این است که فعلاً در وزارت خارجه مخالفتی تلویحی با این ایده مطرح شده است. اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت خارجه، اخیراً در مصاحبهای با رسانه چینی شینهوا گفته: «ما عضو معاهده منع اشاعه سلاحهای هستهای (انپیتی) هستیم و تا زمانی که عضو این معاهده باشیم، باید بتوانیم از حقوق خود، از جمله حقوق مندرج در ماده ۴ معاهده، بهرهمند شویم.»
میتوان از این تعبیر برداشت کرد که فعلاً دستگاه دیپلماسی قصد دارد بر اساس انپیتی حرکت کند و نه به سمت خروج از آن. شورای امنیت ملی نیز که در طرح پیشین مجلس، تصمیمگیر اقدامات در قبال آژانس هم بود، فعلاً اقدامی در این باره نکرده و علی لاریجانی، دبیر جدید این شورا هم موضعی درباره خروج از انپیتی نگرفتهاست. سیدعباس عراقچی، وزیر خارجه نیز میگوید، اما بحث هنوز لااقل در مجلس مطرح است.
البته صحبتها درباره چنین اقدامی از سوی ایران مدتهاست از سوی برخی جریانهای تندرو مطرح میشود. ادعا این است که ایران در واکنش به اقدامات طرفهای مقابل، باید از انپیتی خارج شود؛ خروج از انپیتی در این نگاه به عنوان تلافی، تنبیه، تهدید یا هشدار مطرح میشود. به نظر برخی حامیان این طرح، بناست اعلام خروج ایران از انپیتی، باعث شود طرفهای اروپایی، آمریکایی یا حتی شاید اسرائیلی، به خودشان بیایند و متوجه شوند نباید با ایران بیش از این تقابل کنند، بلکه باید دست از اقدامات ناشایست خود بردارند، برنامه هستهای ایران را به شکل فعلی بپذیرند، تحریمها را بردارند، پرونده را ببندند و به وضعیت اوکراین و جاهای دیگر رسیدگی کنند. در واقع انتظار مدافعان خروج از انپیتی این است که این اقدام ایران طرف مقابل را مجبور خواهد کرد که بچه خوبی باشد!
هیچکس البته توضیح نمیدهد که این اقدام با چه سناریویی بناست رخ دهد. اقدامات پیشین ایران با الگوها و انگیزههای مشابه که لااقل به ظاهر تا حدی فکرشدهتر هم بودهاند، کار کشور را به این نقطه رساندهاند، اما با منطق حامیان این پیشنهاد، بناست این بار دیگر ماجرا فرق کند. خروج از یک معاهده طبق عقل منطق باید به معنای تصمیم به اجرای اقداماتی برخلاف تعهدات پذیرفته در معاهده باشد، اما بسیاری از حامیان ایده خروج از انپیتی نمیگویند ایران دقیقاً بناست بعد از خروج از انپیتی چه کند؟ آیا قرار است به سمت ساخت بمب برود؟ ایده برخی دیگر اقدام به غنیسازی نود درصدی است.
مشخص نیست اگر تصمیم نظام، حرکت به سمت سلاح هستهای نیست (که بارها هم بر آن تاکید شده) چرا خروج از انپیتی باید رخ دهد و چرا ایران باید به سمت غنیسازی ۹۰ درصدی برود؟ اساساً غنیسازی ۹۰ درصدی چه ارزشی برای ایران دارد؟ آیا به تبعات این اقدام فکر شده است؟ اگر بناست با غنیسازی در میزان و گستره بالاتر، ایران تهدید حرکت به سمت سلاح هستهای را مطرح کند، بدون اینکه واقعاً اقدامی در این زمینه بکند، نتیجه این خواهد شد که ایران تصمیم میگیرد هزینه اقدامی را بپردازد، بدون اینکه واقعاً قصدش را داشته باشد.
این یعنی خوردن پیاز، و بعد خوردن کتک و در نهایت به دار کشیده شدن. برخی دیگر هم میگویند گام بعدی حرکت به سمت ساخت بمب اتم است، لابد با این تصور که ایران میتواند تمام مسیر باقیمانده را بدون دردسر و مشکل طی کند و به نتیجهای قابلاستفاده برسد. همه این بحثها در حالی است که به گفته مقامات وزارت خارجه و سازمان انرژی اتمی ایران، برنامه هستهای فعلاً متوقف است. خبری که با توجه به حملات گستردهای که باز به گفته همان مقامات، آسیبهای جدی وارد کرده، منطقی و قریب به واقعیت هست.
به عبارت دیگر، تندروها حرفشان این است که ایران در شرایطی که فعلاً امکان غنیسازی در سطح پیشین را هم ندارد، باید تهدید کند که برنامه هستهای را به سطح بالاتری میبرد و از انپیتی خارج میشود، آنهم بدون اینکه بتواند اقدامی واقعی در این زمینه بکند. کجای این ایده منطقی و عقلانی و معطوف به نتیجه است؟
لابد برداشتشان این است که با این اقدام طرف مقابل عقبنشینی خواهد کرد. بدون اینکه مشخص باشد، با کدام محاسبه پویهشناسی قدرت، طرف مقابل بناست تصور کند تنها ابزارش برای مواجهه با تهدید ایران، پذیرش خواست ایران خواهد بود. اصل پرونده هستهای در تمام این سالها، بر سر این چالش بوده: ایرانی که عضو انپیتی است، میخواهد برنامه غنیسازی هستهای داشته باشد و طرفهای دیگر مخالفاند؛ حامیان این طرح، اما تصور میکنند اگر ایران عضو انپیتی هم نباشد و مطلقاً تعهدی در زمینه ابعاد و اهداف برنامه هستهای نداشته باشد، ناگهان موضع طرف مقابل تغییر میکند.
گروهی دیگر البته نگاهی از این فراتر دارند و معتقدند اصلاً ایران باید به استقبال تقابل و حتی گزینه نظامی برود. به اعتقاد این گروه، ایران میتواند علاوهبر تهدیدات و تحریمها از سوی اسرائیل و آمریکا، همزمان با قدرتهای اروپایی، چین، روسیه و هر کشوری که با هر کدام از اینها رابطه دارد، یعنی تقریباً تمام دنیا، مقابله کند، در مقابل اقدامات نظامی مشترکی که دیگر به اندازه جنگ ۱۲ روزه هم مخالفت بر نخواهد انگیخت، نهتنها بایستد، بلکه طرف مقابل را از پا در بیاورد. چنین تصوری، بسیار منطقی است، اگر هیچکدام از واقعیتهای روی زمین و آسمان داخل و خارج از کشور را در نظر نگیریم.
در این میان، برخی شاید امید داشته باشند که این نگاه در مجلس محبوس باشد و در دولتی که مواجهه مستقیم و اجرایی با موضوع دارد، واقعگرایی بیشتری دیده شود. لابد برای راحتکردن خیال آنها بود که محمدرضا عارف، معاون اول رئیسجمهور دیروز چنین موضع قاطعی گرفت: «غربیها تحریمهای ظالمانه آمریکا را دیدند. حالا مکانیسم ماشه را فعال کنند ببینند چه چیزی درمیآید. آخرین برگشان را هم رو کنند. ما هنوز برگ اولمان را هم رو نکردهایم.»
رحمن قهرمانپور کارشناس مسائل بینالملل
در عرف بینالملل خروج از انپیتی یعنی قصد ساخت بمب
بحث خروج از انپیتی چگونه و با چه هدفی بناست اجرایی شود و اساساً چه منطقی دارد؟
ببینید بخشی از حاکمیت بر این باور است که غرب و اسرائیل به نوعی قصد مماشات با ایران را ندارند و حتی آماده تهاجم احتمالی نظامی میشوند؛ بنابراین، بحث از این است که اگر ایران قدرت بازدارندگیاش را نشان ندهد و از ابزارهای موجود خودش استفاده نکند و در واقع آنها را تهدید نکند، غرب از این سیاست خودش عقبنشینی نمیکند. بهزعم این عده، تهدید ایران به خروج از انپیتی و عملیکردن آن میتواند غرب را به این نتیجه برساند که در مقابل ایران کوتاه بیاید.
چنین طرحی در فرایند اجرایی بناست چه مسیری را پی بگیرد؟ پس از اینکه ما این خروج را اعلام کردیم، بناست چه کنیم؟
خروج از انپیتی دو بُعد دارد. در بُعد حقوقی، برخلاف چیزی که در ایران برخی تصور میکنند، خروج از پیمان انپیتی، برخلاف سایر معاهدات، خودکار نیست؛ یعنی صرفاً با دادن بیانیه از سوی ایران محقق نمیشود. براساس قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد و تصمیمات کمیته بازنگری پیمان انپیتی، خروج از این پیمان، منوط به تأیید شورای امنیت است؛ چون پیمان انپیتی یا منع اشاعه، ربط مستقیمی به امنیت بینالملل دارد، در این مورد، خروج از نظر حقوقی به تأیید شورای امنیت مشروط و منوط شده است، کما اینکه شورای امنیت تا الان خروج کره شمالی از پیمان انپیتی در سال ۲۰۰۲ را تأیید نکرده است؛ اما از نظر سیاسی، بله، کشوری میتواند مثل کره شمالی اعلام کند که از پیمان خارج میشود.
هر کشوری از جمله ایران، میتواند بر اساس ماده ۱۰ انپیتی، نامهای را به شورای امنیت بدهد و اعلام کند که میخواهد، به این دلیل که منافع عالیه یا منافع ملیاش به واسطه حضور در این پیمان تهدید میشود، دیگر قصد ادامه عضویت یا حضور در این پیمان را ندارد. این نامه را میدهد و ۹۰ روز بعد از آن، آن کشور از نظر سیاسی از پیمان خارج میشود، همکاریهایش را با آژانس قطع میکند و دیگر به بازرسها اجازه نمیدهد که از تأسیساتش بازدید کنند.
در این بُعد سیاسی معمولاً بحران جدی پیش میآید. تا الان تنها کشوری که از پیمان خارج شده، کره شمالی است. به دلیل حساسیت ویژهای که جامعه بینالمللی و قدرتهای بزرگ نسبت به پیمان انپیتی دارند، خروج از این پیمان را بسیار دشوار کردهاند، هم از نظر حقوقی و هم از نظر سیاسی؛ بنابراین، میشود گفت خروج از این پیمان تهدیدی جدی برای نظم هستهای و بهتبع امنیت هستهای در دنیاست و به همین خاطر کشورهای غربی نسبت به این موضوع بسیار حساس هستند.
هزینه - فایده چنین طرحی برای ایران چیست؟
در عرف بینالمللی، خروج از انپیتی یعنی کشوری که خارج میشود، قصد ساخت بمب را دارد. در غیر این صورت، هزینههای خروج از انپیتی چنان زیاد است که معمولاً هیچ کشوری دست به چنین کاری نمیزند. به عنوان مثال، کوبا که سالها وارد انپیتی نمیشد و میگفت این معاهده امپریالیستی است، نهایتاً به این پیمان پیوست. کشورهایی مثل هند و پاکستان که از ابتدا به این پیمان نپیوستند، هستهای شدهاند و امروز هم قصد پیوستن ندارند.
بنابراین، معنای رایج و عرفی خروج از پیمان انپیتی، این است که آن کشور میخواهد بمب بسازد. اگر آن کشور قصد ساخت بمب را نداشته باشد، هزینههای خروج به قدری زیاد است که بر آن فواید احتمالیاش میچربد؛ اما اگر کشوری قصد ساخت بمب را داشته باشد، مثل کره شمالی و از انپیتی خارج شود، طبیعتاً هزینههای این کار را میپردازد، ولی ممکن است مثل کره شمالی به مدار بقا برود و ارتباطش با دنیا قطع شود. این سناریو برای کشورهای پرجمعیت، بزرگ و واقع در موقعیتهای ژئوپلیتیکی حساس، کار بسیار سخت و دشواری است.
گزینهای که برخی مطرح میکنند، خروج از انپیتی بدون حرکت به سمت مراحل بعدی است، یعنی صرفاً اینکه خروج را به عنوان اهرم فشار اعلام کنند...
ببینید چنین چیزی در دنیا سابقه ندارد و جاانداختن و قبولاندن آن در مجامع بینالمللی کار بسیار دشواری است. کشورها صرفاً در اعتراض به عملکرد غربیها از انپیتی خارج نمیشوند. اقدامات دیگری میتوانند انجام دهند. خروج از انپیتی، آخرین و حساسترین مرحله تنش میان یک کشور و به یک معنا جامعه بینالمللی است. فراموش نکنیم که مسئله سلاح هستهای و امنیت هستهای، فعلاً حساسترین مسئله در امنیت بینالملل است.
حساسیتی که قدرتهای بزرگ نسبت به این موضوع دارند، نسبت به موضوعات دیگر ندارند؛ به عنوان مثال میتوانید مسئله هستهای را با تروریسم مقایسه کنید. آمریکا بعد از حمله یازده سپتامبر، «جنگ جهانی با تروریسم» را در اولویت خودش قرار داد، اما شاهد بودیم که در سال ۲۰۱۹ از افغانستان خارج شد و عملاً این سیاست را کنار گذاشت؛ اما هیچیک از قدرتهای بزرگ، حتی چین و روسیه، در ۷۰ سال گذشته هیچ گاه مسئله هستهای را از اولویت خودشان خارج نکردهاند.
از طرف دیگر، توافق نانوشتهای بین پنج قدرت هستهای عضو انپیتی یا همان پنج عضو دائمی شورای امنیت وجود دارد، مبنی بر اینکه تا جایی که امکان دارد، هیچ دولت دیگری به جز اینها هستهای نشوند. به همین خاطر از حدود ۴۰ کشوری که از دهه ۱۹۶۰ دنبال دسترسی به بمب اتم بودهاند، تقریباً ۹۶ درصد موفق نشدهاند و صرفاً خارج از انپیتی، سه نمونه هستهای شدهاند: هند، پاکستان و اسرائیل. کره شمالی هم با خروج از انپیتی و تحمل هزینههای این کار نهایتاً توانست بمب بسازد؛ بنابراین میخواهم بگویم شاید چین و روسیه در برخی موارد مثل اعمال تحریمها با غرب مخالف باشند، ولی درباره هستهاینشدن کشورها، منافع مشترکی با غرب دارند.
این ایده به عنوان یک واکنش مطرح شده است، به عنوان اقدامی در شرایطی که ایراٌن در آن قرار دارد. با توجه به اینکه شما هم این ایده را تأیید نمیکنید، به نظرتان الان ایران باید چه کند؟
قبل از اینکه بگوییم چه کار کند، باید بگوییم چه کار میتواند بکند؟ یعنی اینجا مسئله چه کار باید کرد اگر بدون توجه به تواناییهای واقعی ما باشد، آرمانی بیش نیست. واقعیت هم این است که ما قدرت منطقهای هستیم، قدرت جهانی نیستیم که توانایی ایستادگی در برابر فشار قدرتهای بزرگ را داشته باشیم. از طرف دیگر سیاست ما هم در چهار دهه گذشته نظامیگری در سیاست بینالملل نبوده است. تجهیزاتی هم که خریدهایم، ساختهایم و با هزار زحمت به دست آوردهایم، برای دفاع بوده، برای تهاجم نبوده؛ کما اینکه در جنگ ۱۲ روزه اخیر هم معلوم شد ما توان تهاجمی آن چنان زیادی نداریم؛ بنابراین هر راهکاری باید با توجه به این توانایی باشد.
امروز در کشور کسان زیادی هستند که در بیان آرزوها با هم مسابقه میدهند و مدام میگویند چنین کنیم و چنان کنیم؛ ولی طبیعتاً سؤالی که سیاستگذار میپرسد این است که با کدام توان؟ با کدام قدرت؟ با کدام پول میشود این کار را کرد؛ لذا درباره اینکه چه کار باید بکند، به نظرم طبیعتاً اولین مسئله این است که سیاستگذار بپذیرد که تواناییاش محدود است و توانایی مدیریت بهینه شرایط موجود را ندارد. شاید پذیرش این واقعیت، در میان تصمیمگیران اصلیترین قدم باشد برای اینکه تصمیمات را بگیرند. طبیعتاً شرایط سیاستگذار سخت است.
سیاستگذار در مقابل مردم قرار گرفتهاست و وعدههایی داده که امروز نمیتواند از آنها عدول کند و برایش سخت است؛ در عین حال ما با تصمیمهای سخت مواجهیم. همه این را میدانند. نیازی هم به استدلال نیست. همه دیگر امروز در جناحهای مختلف اجماع نظر دارند که شرایط کشور شرایط سخت و پیچیدهای است و نیاز به تصمیمهای حساس و بزرگ است. مسئله این است که باید فکر کنیم و بحث کنیم که این تصمیم بزرگ را چطور بگیریم که هزینهاش برای حاکمیت کم باشد، برای جامعه کم باشد و در واقع طوری باشد که نه سیاستگذار بازنده باشد و نه جامعه.
کوروش احمدی دیپلمات اسبق نمایندگی ایران در سازمان ملل
آیا حاضرند جنگ دومی را به جان بخرند؟
به نظر شما ایده خروج از انپیتی منطقی دارد و میتواند مؤثر باشد؟
مسئله این است که کسانی که دنبال این قضیه هستند، این کار را با چه هدفی میخواهند انجام دهند. خروج از انپیتی به دو صورت قابل تصور است: یک سناریو این است که خروج از انپیتی فقط به عنوان یک اقدام حقوقی انجام شود. به این معنی که ایران به عنوان یک عمل متقابل اقدام به خروج از یک معاهده بینالمللی کند و این کار را صرفاً بر روی کاغذ انجام دهد. سناریوی دیگر که قابل تصور است این است که از انپیتی خارج شویم، برای اینکه بمب بسازیم. تا به حال یک مورد خروج از انپیتی داشتهایم که آن هم کره شمالی بوده است.
هدف کره شمالی ساخت بمب بود و برای این منظور علاوه بر خروج از انپیتی اقدام به خروج از توافق پادمان با آژانس و اخراج بازرسان هم کرد. یعنی در سناریوی قابلتصور دوم که برای ساختن بمب از انپیتی خارج میشوند، اقدام بعدی، اخراج بازرسان و خارجشدن از موافقت پادمانی هم خواهد بود. در این صورت، غرب و منطقه را با یک وضعیت فوقالعادهای مواجه خواهیم کرد. در این وضعیت فوقالعاده، امکان همه گونه واکنش از ناحیه غرب و منطقه وجود خواهد داشت. باید دید آیا آماده هستیم با اقداماتی مواجه شویم که ممکن است کشورهای غربی و منطقه در اثر خروج از انپیتی انجام دهند یا خیر.
در سناریوی اول که فقط به عنوان یک کار حقوقی و برای ثبت اعتراض خودمان و در روی کاغذ از انپیتی خارج میشویم، مسئله این خواهد بود که ممکن است، غربیها واکنش حادی نشان ندهند؛ یعنی توجه زیادی نکنند، بلکه مسئله و توجهشان معطوف بر این باشد که پیرو خروج از انپیتی، آیا ایران اقدام عملی هم در جهت فاصلهگرفتن از تعهد عدم اشاعه انجام خواهد داد یا نه. اگر اقدامی انجام نشود، اتفاق حادی هم از آن طرف ممکن است نیفتد، هرچند بعید نیست که به خاطر بهانهای که به دست خواهند آورد، اقداماتی در جهت تشدید تحریمها انجام دهند؛ اما به هر صورت مشکل این سناریوی اول این خواهد بود که اقدام ما تأثیر چندانی برای پیشبرد مطالباتمان ممکن است نداشته باشد.
در هر دو سناریوی اول و دوم با دو مشکل دیگر هم مواجه خواهیم بود. نخست اینکه در جریان کنفرانس بازنگری انپیتی در ۱۹۹۵ توافق شد که کشورهایی که در دوره عضویت مرتکب تخلفی شده باشند، نباید به راحتی بتوانند از انپیتی خارج شوند و لازم است شورای امنیت به موضوع رسیدگی کند. مشکل دوم این است که به هر حال در دو سه ماه گذشته، صحبت از ضعفهای اطلاعاتی و ضداطلاعاتی ایران بوده است.
این ایده میتواند مطرح باشد که ممکن است کشورهای غربی و مشخصاً اسرائیل اشراف اطلاعاتی روی ایران داشته باشند و از این امتیاز برای رصد اقدامات ایران در عمل استفاده کنند و متناسب با اطلاعاتی که دریافت میکنند واکنش نشان دهند. در همین رابطه، بحث آسیبدیدن پدافند هوایی ایران هم هست که اگر درست باشد، پهپادها و هواپیماهای دشمن ممکن است در آسمان ایران فعالیت داشته باشند. اینها همهی این هر دو سناریوی اول و دوم را تحت تأثیر قرار میدهد.
البته باید توجه داشت که اگر به نظر آید که خروج از انپیتی و توافق پادمان یعنی در سناریوی دوم محقق شود، تقریباً میتوان گفت که وقوع جنگی دیگر قطعی خواهد بود.
هزینه و فایده این دو سناریو را چطور میبینید؟ آیا اگر شما الان مسئولیتی داشتید، چنینی ایدهای را توصیه میکردید؟
من قطعاً چنین چیزی را توصیه نمیکردم. شما زمانی که میخواهید در حوزه سیاست خارجی دست به اقدامی بزنید، باید اول امکانات خودتان را بسنجید و سپس امکانات طرف مقابل را. بررسی کنید آیا امکانات خودی و امکانات طرف مقابل، وضعیتی را ایجاد کرده که از طریق این اقدام سودی حاصل شود و منافع کشور، منافع امنیت ملی و منافع ملی تأمین شود. با توجه به وضعیتی که ما در آن قرار داریم، من فکر نمیکنم که در هیچ یک از دو سناریویی که مطرح کردم سودی از این اقدام قابلتحقق باشد. اگر سناریوی اول مد نظر باشد، یعنی فقط به عنوان یک اقدام حقوقی اعتراضی بخواهیم خارج شویم، طرف مقابل، اعتنایی نخواهد کرد و در بهترین حالت وضعیت به همین ترتیب ادامه پیدا خواهد کرد.
کار پادمان و کار آژانس و بازرسها هم به همین ترتیبی که بوده خواهد بود. ضمن اینکه به خاطر این عمل حقوقی اعتراضی که انجام میدهیم، ممکن است طرف مقابل بهانهای به دست آورده، فشارها را بیشتر کند، تحریمها را جدیتر کند و سعی کند این منفذهایی هم که الان وجود دارد ببندد، بهخصوص درباره صدور نفت به چین. ترامپ الان دارد از حربه جدیدی هم استفاده میکند و آن حربه تعرفههاست. یک نمونهاش را هم درباره هند دیدیم. به هندیها گفتند در صورتی که خرید نفت از روسیه را ادامه دهند، پنجاه درصد تعرفه کالاهای هندی وارده به آمریکا را افزایش خواهیم داد. الان این حربه تعرفهها هم به حربه تحریم اضافه شده است. این احتمال وجود خواهد داشت که چین را هم از این طریق بخواهند تحت فشار قرار دهند، بهخصوص در صورتی که ما از انپیتی خارج شویم.
در سناریوی دوم، تحلیل هزینهفایده باید با در نظر گرفتن فاکتور جنگ در معادله انجام شود. مقامات باید ببینند که آیا حاضر هستند با خارجشدن از انپیتی، خارجشدن از پادمان و عدم پذیرش بازرسها، جنگ دومی را به جان بخرند؟ من شخصاً اگر قرار بود توصیهای کنم، توصیهام این میبود که نباید شرایطی فراهم شود که کشور در معرض یک جنگ دوم قرار گیرد.
جنگ دوم میتواند بسیار بسیار خسارتبارتر از جنگ اول باشد. در جنگ اول تأسیسات دفاعی، تأسیسات مرتبط با برنامه هستهای و موشکی و اینها هدف قرار گرفت. در جنگ دوم ممکن است علاوهبر هدفقرارگرفتن باقیمانده این نوع تأسیسات از سوی اسرائیل و آمریکا، خطر کشیدهشدن جنگ به زیرساختهای غیرنظامی هم باشد. در آن صورت ممکن است که شرایط در کشور به طور جدی مختل شود.
روندی که حالا هم در حال طیشدن است، به اعتقاد بسیاری به سمت جنگ است. بحث فصل ۷ سازمان ملل متحد هم در میان است. بحث آسیبهایی هم مطرح است که میتواند خود در حد و اندازه آسیبهای یک جنگ باشند. به نظر شما الان ایران چه کار میتواند بکند و در مواجهه با این وضعیت، چه تصمیمی میتواند اتخاذ کند؟
مقامات ما باید تکلیفشان را از این جهت مشخص کنند که از چه راهی میشود مشکل موجود را حل کرد؛ یعنی از چه راهی میشود تلاش کرد برای حل مشکلات موجود. دو راه هم بیشتر وجود ندارد، یکی جنگ، دیگری دیپلماسی؛ یعنی برای جلوگیری از جنگ، در همه جای دنیا و در طول تاریخ همیشه توسل به دیپلماسی تنها راه بدیل بوده است. ما اگر بخواهیم به دیپلماسی متوسل شویم، یعنی اگر تصمیم اصولی بگیریم که راهحل فقط از طریق دیپلماسی است و از طریق جنگ راهحلی قابلتصور نیست، در آن صورت باید به طور جدی روی دیپلماسی متمرکز شویم. تمرکز جدی روی دیپلماسی هم یعنی مذاکرهکردن با هدف رسیدن به توافق.
این را که تقاضاهای طرفین ممکن است چه باشد، در جریان مذاکره باید دید. با حدس و گمان نمیشود گفت که آمریکا فقط دنبال تسلیم ایران است. ممکن است این طور باشد، اما ممکن است این طور هم نباشد؛ لذا، باید مذاکره کرد و در اتاق مذاکره دید که طرف مقابل به طور مشخص چه میخواهد. ما در جریان برجام مذاکره کردیم و دیدیم که به طور مشخص طرف مقابل پذیرفت که فقط همین برنامه هستهای در دستور کار باشد.
در ارتباط با این برنامه هستهای هم توافق حاصل شد. اینجا هم اظهارات شفاهی، تبلیغاتی و رسانهای را نباید در ارتباط با بحثهای دیپلماتیک مبنای کار قرار داد. رهبران کشورها مخاطبان متعددی دارند، در داخل و خارج از کشور. پایگاه رأی دارند، پایگاه اجتماعی دارند و در اظهارات عمومیشان معمولاً توجه دارند که رضایت این پایگاه اجتماعی را جلب کنند.
اگر قرار باشد اظهارات عمومی و علنی مقامات، مثلاً مقامات آمریکایی را مبنا قرار دهیم، هیچ وقت به هیچ نتیجهای نخواهیم رسید. باید ببینیم در اتاق مذاکره طرف مقابل چه چیزی را مطرح میکند. در اتاق مذاکره هم جای بحث هست. یک چیزی داریم که موضع مذاکراتی نامیده میشود که معمولاً در همان جلسات اول مطرح میشود و معمولاً هم موضعی حداکثری است. بعد در جریان چانهزنیها، در روزهای آخر طرفین موضع واقعیشان را بهتدریج در جریان بدهبستانهای معمول رو میکنند. اگر ما به این نتیجه رسیدیم که راهی به جز دیپلماسی وجود ندارد، باید مذاکره کنیم و در مذاکره هم مطمئن باشیم که فقط در اتاق مذاکره و از طرف مقابل باید شنید که موضعش چیست. به صورت علنی و تبلیغاتی، هر حرف بیربطی را هر کسی میتواند بزند. اینها نباید مبنای کار ما باشد.