
کاظم صدیقی رفت، ستاد امر به معروف هم را منحل کنید!
روز گذشته خبر استعفای کاظم صدیقی از امام جمعهای تهران و موافقت رهبر انقلاب با این درخواست رسانهای شد. درخواست برای استعفای کاظم صدیقی، اما به ماهها قبل و بعد از افشای پرونده زمین خواری باغ ازگل و نقش داشتن فرزندان این روحانی در این پرونده باز میگردد.
در همین راستا، مهرداد خدیر نوشت:
هر که اندک آشنایی با فضای سیاسی و تاریخ معاصر و روحیات و خلقیات و علایق افرادی مانند شیخ کاظم صدیقی داشته باشد از خبر استعفای او از امامت جمعۀ موقت تهران درمییابد که در واقع به شکل محترمانه کنار گذاشته شده و گرنه ماهی یک بار حضور در نماز جمعه و ایراد دو خطبه و سخنان تکراری و بعضا خرافی مانند آنچه درباره غسل آقای مصباح گفت و اندکی گریستن مانع " تمرکز بر کارهای علمی، تدریسی و تبلیغی" نیست تا به خاطر آن کنار رفته باشد!
مهمتر این که ریاست عالیه او بر ستاد امر به معروف و نهی از منکر به اعتبار همین امامت جمعۀ موقت بود و به تبع آن را هم از دست میدهد و قاعدتا دیگر سر و کاری با قوه قضاییه هم ندارد و از این حیث هم خبر بسیار فرخنده و مثبتی است. یعنی نه تنها نمازگزاران جمعه را برای قبول عبادتشان دچار تردید و گاه ناگزیر از اعاده نمیکند بلکه دهها میلیونها شهروند دیگر که اهل نماز جمعه نیستند ولی از خبر حضور او در نماز جمعه ولو هر ماه یک بار آزرده میشوند حس نمیکنند با آنها لج بازی شده است.
کاظم صدیقی بیهیچ سابقۀ مبارزاتی و به صرف همسویی با بخشهای رادیکال واجد مناصب گوناگون شد و مهمتر از همه حکم سال ۸۶ سید محمود هاشمی شاهرودی رییس وقت قوۀ قضاییه به او و انتصاب به ریاست دادگاه عالی انتظامی قضات بود که منصبی بسیار مهم است و حتی برخی عنوان قاضیالقضات را بر این جایگاه و نه حتی رییس قوه مینهند، چون رییس قوه دخالتی در کیفیت آرا و مجازات قضات متخلف ندارد اگرچه رییس قوه طبعا به اعتبار نصب بالاتر است.
کاظم صدیقی شامهای قوی در نزدیک شدن به مردان قدرت و تملق آنان داشت و گرنه طلبه سادهای که پیش از انقلاب به گواه هم حجرهایهای مشهور خود عکس امام خمینی را برمیداشت و تصویر آیتالله سید کاظم شریعتمداری را میچسباند چگونه توانست در ساختار جمهوری اسلامی در بخش واقعی و نه ویترینی قدرت جای گیرد؟ از ۸۶ تا ۹۲ رییس دادگاه عالی انتظامی قضات و از تیر ۸۸ به جای هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران.
ستارۀ اقبال او، اما نخست با مغضوب شدن رییس جمهور مورد علاقه - محمود احمدینژاد - افول کرد و سپس با درگذشت هاشمی شاهرودی و بعد فقدان مصباح یزدی و دربارۀ این آخری روایتی نقل کرد که صدای احمد توکلی تازه درگذشته را درآورد و ناچار شد عذرخواهی کند.
در نظر داشته باشید آقای صدیقی اهل عذرخواهی نبود و در ماجرای باغ ازگل که او را رسوای خاص و عام کرد همه کار کرد جز عذرخواهی و حتی مرحوم رییسی را ستود که به نماز جمعه آمد و او را نوازش کرد و جای شگفتی است که چرا بستگان مرحوم رییسی ادعای صدیقی را تکذیب نکردند و یادآور نشدند به سخنان او نباید اعتماد کرد.
رییس دادگاه عالی انتظامی قضات و تولیت حوزه علمیه امام خمینی در ازگل و نایب رییس شورای مدیریت حوزه علمیه تهران و از ۹۷ رییس عالی ستاد امر به معروف و نهی از منکر بوده و وقت داشته به نماز جمعه بیاید ولی حالا میخواهد بر تدریس و تبلیغ تمرکز کند؟ مگر جمعهها هم تدریس میکند و مگر نماز جمعه تبلیغ نیست؟!
صدیقی البته به جز قدرت به ثروت هم علاقه داشت و میتوان گفت هم نشینی با اهل ثروت او را به این وضعیت دچار ساخت. بعد از ادعایی که دربارۀ غسال مصباح یزدی مطرح کرد احمد توکلی نوشت: "غسال آیتالله مصباح یزدی، یک ابَربدهکار بانکی است که جنازههای روحانیون سرشناس را به خانه خود میبرد و غسل میدهد! "
این همان غسالی است که صدیقی در یک برنامه تلویزیونی به نقل از او گفته بود "موقع غسل، میت چشمانش را گشوده و نگاهی مهربانانه به غسال انداخته" و این قصه را به عنوان کرامت مصباح مطرح کرد! صدیقی البته بعدتر عذرخواهی کرد ولی رفتارهای بعدی او نشان داد همچنان با ثروتمندان نشست و برخاست دارد و این نه شیوه امام خمینی بود که نام او را بر حوزه علمیه خود گذاشته بود نه مَنش آیتالله خامنهای و هاشمی رفسنجانی هم به کارآفرینان و سرمایهگذاران در جایگاه ریاست جمهوری بها میداد ولی کاظم صدیقی علاقه وافری به این جماعت داشت.
احمد توکلی نوشته بود: "بعید است امام وقتی میدید فردی آن قدر به روحانیت علاقهمند میشود که با زیرپا گذاشتن مقررات قانونی (مواد ۵۲ و ۵۳ آیین نامه مقررات بهداشتی آرامستانها، ابلاغی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، طی نامه شماره ۸۷۰۷۵/ت – مورخ ۹ مرداد ۸۹) پیکر روحانیان را به منزل خویش میبرد و غسل میدهد- و چه بسا این عشق و شوق وی تنها شامل پیکر علمای سرشناس میشود و نصیب پیکر هیچ طلبه فاضل و مهذب ولی گمنامی نمیشود- از وی کرامت بپذیرند، چه رسد به آن که کرامت ادعایی را در سیمای رسمی جمهوری اسلامی نقل و زبان طعن معاندان را بر اسلام و انقلاب و نماز جمعه دراز کنند. "
اگر ستاد نماز جمعه و خود صدیقی به هشدار او توجه کرده بودند دچار این پایان نمیشد هر چند که امیدواریم این پایان آغاز رسیدگی به تخلفات او باشد. آقای توکلی در پایان همان نامه این کلام پیامبر گرامی اسلام را نقل کرده بود: «دو گروه از امّت من هستند که اگر آنها درست شوند امّت من درست میشود و اگر آنها فاسد گردند امّت من فاسد میگردد. پرسیدند:ای رسول خدا! آن دو گروه کداماند؟ فرمود: فقیهان و زمامداران.» شیخ مورد بحث ما هم داعیه فقاهت دارد و هم در زمره زمامداران بود!
سرنوشت صدیقی را ناشی از موارد زیر میتوان دانست:
۱. به جای آن که گوهر وجود خود را جلا دهد به این و آن چنگ میزد و مشخصا به دو نفر: هاشمی شاهرودی و مصباح یزدی. در حالی که این دو در نهضت امام خمینی نقشی نداشتند. اولی دو سال بعد از انقلاب به ایران بازگشت و بین هویت ایرانی و عراقی تردد داشت. البته ایرانی بود، اما چون مدتی به عنوان سخنگوی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق فعالیت کرد به عنوان عضو فقیهان شورای نگهبان کمتر ظاهر میشد و خیلیها نمیدانستند هر دو یک نفرند. دومی به جز نامه سرگشاده به هویدا در اوایل دهه ۴۰ فعالیت انقلابی و سیاسی نداشت و، چون محور کار را مجاهدین خلق و اندیشههای شریعتی میپنداشت همراهی نکرد و حتی یک حکم هم از امام خمینی ندارد و در کل صحیفه نور تنها دو بار نام او آمده که یک نوبت همراه اعضای شورای مرکزی نهضت سوادآموزی است و امام به محسن قرائتی اشاره میکند و به او نه! کاظم صدیقی روی این دو نفر حساب کرده بود و وقتی هر دو از دنیا رفتند و شیخ تنها ماند.
۲. کاظم صدیقی عملا به جای هاشمی رفسنجانی از سال ۸۸ خطبه خواند. آخرین خطبه هاشمی بسیار باشکوه بود و، چون رسما کناره نگرفته بود ظهور ناگهانی کاظم صدیقی که واجد هیچ یک از ویژگیهای هاشمی رفسنجانی با سابقه ۲۸ سال نماز جمعه با انعکاس جهانی نبود مصداق این ضربالمثل شد: تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف.
۳. هر چند ویترین بیرونی ستاد امر به معروف و نهی از منکر دبیر آن بود، اما رییس واقعی صدیقی بود. این ستاد در تابستان ۱۴۰۱ پای خود را روی پدال گذاشته بود تا حجاب را به زور مطابق میل کند، اما به فاجعه مهسا انجامید. هر گاه بحث جان دختر و زنی به میان آمده که مظلومانه از میان رفته تاوان آن سنگین بوده است. نه که ستاد در این قضیه دخالت داشته ولی اگر ستاد امر به معروف از بین همه وظایف خود تنها به این موضوع گیر نمیداد شاید اتفاقات بعدی هم رخ نمیداد. حال که حجاب اجباری در ساحات عمومی و نه ادارات -که از ترس حقوق و استخدام رعایت میکنند -به یک پروژه شکست خورده تبدیل شده و کاظم صدیقی هم قانونا نمیتواند در رأس این ستاد حضور داشته باشد کاش این ستاد بی مصرف منحل شود و بودجه ۱۲۳ میلیارد تومانی آن به آسیب دیدگان جنگ ۱۲ روزه اختصاص یابد.
در حال حاضر شهرداری تهران اسکان موقت و بازسازی خانههای آسیب دیده را بر عهده گرفته و طبعا هزینه آن را از شهروندان دریافت خواهد کرد. چرا ستاد بی مصرف صدیقی را منحل نکنید؟
درست است که قیمت خانه میلیاردی شده ولی بخش اصلی آن به خاطر قیمت زمین است و اگر قیمت ساخت هر متر مربع خانه را ۱۰ یا حتی ۱۵ میلیون تومان درنظر بگیریم ساخت ۸۰۰۰ خانه آسیب دیده ۱۲۰ میلیارد تومان آب میخورد درست به اندازه بودجه ستاد کاظم صدیقی! اگر کار با ۱۰ تا ۱۵ تومان در هر متر جمع نمیشود مثل حوزه ازگل مجلل و لوکس (به قول تازه به دوران رسیدهها لاکچری) نسازید!
اگر مجلس نماینده اکثریت بود و تنها ۸ تا ۱۳ درصد مردم ایران را نمایندگی نمیکرد میتوانست در یک طرح این فقره را به تصویب برساند.