
بهترین و بدترین تجربه سینما رفتن ایرانیها مشخص شد
برترینها: این روزها توییتر پر شده از بحثهای داغ درباره تجربیات ملاقات خوب و بد. هر کسی نظر خودش را میگوید و به نوعی همه درگیر این بحث شدهاند. حالا، کاربری به نام "مارچلو" که بیشتر در حوزه سینما و موسیقی فعالیت میکند نوشته: برای کسانی مثل من که شاید حرفی برای گفتن در این زمینه ندارند، پیشنهاد میکنم از تجربیات سینماییشان بگویند.
احتمالا شما هم فیلمی را دیدهاید که تجربهای به یادماندنی از آن به جا گذاشته یا برعکس، فیلمی که انتظارهایتان را برآورده نکرده است. شاید یک سالن سینما با امکانات عالی یا برعکس، محیطی ناخوشایند برایتان به یادگار مانده است. به این ترتیب، هر کسی میتواند سهمی از این گفتمان داشته باشد. در این دنیای مجازی که به سرعت در حال تغییر است، فرصت خوبی است تا خاطرات سینماییمان را با یکدیگر به اشتراک بگذاریم و از بهترین و بدترین تجربیاتمان حرف بزنیم.
در ادامه به سراغ مرور برخی از جالبترین تجربیات کاربران میرویم؛ با ما همراه باشید.
کاربری به نام "شهر گمشده" نوشت: با پسر عموم تصمیم گرفتیم برای اولین بار سینما بریم. ۱۱ ساله بودیم حتی اجازه نداشتیم مرکز شهر تنهایی بریم چه برسه سینما دور بود، رفتیم فیلم "سلام سینما" رو دیدیم، همون اولش که ردیفهای جلو نشسته بودیم یهو پسر عموی بزرگم رو با دوستهاش دیدیم یواشکی از ترس دیده شدن از سینما فرار کردیم.
خاطره خواندنی نگین: رفته بودم فیلم تختی رو سینما ببینم، یه پیرمرد (تنها اومده بود) پیشم نشسته بود و تمام مدتی که تختی داشت کشتی میگرفت، زیر لب کوچش میکرد؛ باریکالله مرد، پای چپ پای چپ ... وقتی برد دست زد وقتی باخت گریه کرد. در پایانم وقتی همه وایستادن بودن بارون کم بشه بدون چتر تو تاریکی گم شد.
خاطره بامزه صادق: اونا که یادشونه قدیما سینما آستارای تجریش اگه میدید مجردی، میفرستادنت طبقه بالا. با رفیقم رفتیم "توفیق اجباری" -عاشق باران کوثری بود-. یه جا دیدم خم شده رو به جلو، از همون فاصلهی دور از پرده سینما، از طبقه بالا، داره فحش میده به گلزار. باورتون نمیشه ولی واقعا غیرتی شده بود!
مستانه هم از کراش دوستش گفته: دوستم عاشق علی قربانزاده شده بود و مجبور شدیم سیزده بار فیلم سیاوش رو توی سینما ببینیم. وقتی چهارانگشتی اکران شد، روی بهرام رادان کراش زد که دیگه مجبور شدم باهاش قطع رابطه کنم.
فرار از مدرسه به خاطر جادوی سینما: با دوست صمیمیم از مدرسه در رفتیم رفتیم سینما عصرجدید فیلم عاشقانه رو دیدیم. از اول تا آخرش ساندویچ گاز زدیم و هرهر خندیدیم. فرداش تو مدرسه حسابی از خجالتمون در اومدن. ولی ارزشش رو داشت.
برفی هم از تماشای عجیب یک فیلم در دو سانس پیاپی گفته: سال ۱۳۷۴ این فیلم رو دو بار پشت سرهم دیدم. نه اینکه دو بار بلیط بخرم، فیلم که تموم شد از سالن نرفتم بیرون و سینما هم اونقدر شلوغ بود که نشستم با تماشاگرای سانس بعدی دوباره فیلمو دیدم.
خاطره عجیب غزل از اکران فیلم عروس: سال ۱۳۷۰ فیلم عروس اکران شد. توی سینما یه پسر جوون که ردیف جلوی ما نشسته بود با یه دوربین قدیمی قزمیت. گمونم بالای ده تا عکس از نیکی کریمی گرفت. نمیدونم با اون دوربین توی اون تاریکی ، از اون فاصله و از روی پرده سینما چه عکسی دراومد.اونجا که پورعرب سیلی زد به نیکی پسره داد زد: آخ!
باورنکردنیترین خاطره را "ناگهان" روایت کرده: جالبترین تجربه سینمایی من دیدن فیلم زخمی تو سینما تمدن بود. من بودم و رفیقم.یه خانواده با گاز پیکنیکی اومدن توده دقیقه بعد از فیلم، خانم خانواده شروع کرد به کتلت درست کردن.
سجاد هم از نخستین مواجهه با سیستم صوتی دالبی نوشته: اواخر آبان سال ۸۳ توی یه شب بارونی با داداشم و پسر دایی و پسر عموم رفتیم سینما فلسطین. به محض شروع فیلم صدای جنگنده از پشت سرمون اومد در حالی که سرمون رو برگردوندیم ببینیم چی شده ، فهمیدیم به این میگن تکنولوژی صدای دالبی. فیلم دوئل و زینال و ...
خاطره خاص حسام از "نفس عمیق": تماشای چندبارهی «نفس عمیق» در سینما ماندانا. در آن وقت دانشآموز دبیرستان بودم. به راستی برادران لومیر(مخترعان سینما) در آن اتاق تاریک با ما چه کردند.
خاطره امین از تماشای فیلم مشهور بروس لی: برادرم که خودش گانگفو کار میکرد تسلیم درخواست من شد و من رو برد سینما فیلم اژدها وارد میشود بروسلی. بعد از سینما هر جای خیابون رو نگاه میکردی مردم داشتن دعوا میکردند. که البته واقعی نبود دعواها. همه شده بودن بروسلی.
هاله که از مخاطبین نسبتا قدیمی سینماست: کمی بعد از آتش گرفتن سینما رکس، برادرهام من رو بردن سینما، فیلم توبیتایلر، اسم سینما یادم نیست، اما وسط فیلم آپارت آتیش گرفت، مردم جیغ کشان به سمت در فرار کردن، چند دقیقه بعد مدیر سینما اومد و مردم رو آروم کرد و آب پخش کرد بین ملت، همه یک حالت شوک عجیبی داشتن، صحنه وحشتناکی بود.
نگار از شهر موشها نوشته: خیلی کوچیک بودم که شهر موشها اومد. داییم بردم سینما گلریز فیلمو دیدم. تموم که شد خودمو زدم به خواب، داییم بغلمکرد برگشتیم. دوسهسال پیش گفت فهمیدم خودتو زدهبودی به خواب و اضافهکرد که از اول تا آخر فیلم هم یه شیشه لاک رو محکم دستم گرفتهبودم.
و نیما: سینما «لایه» در سالهای ابتدایی دهه ۶۰ خیلی عجیب بود. وسط فیلم قطع میشد، یکنفر با بساط تخمه و ساندویچ و چیپس میآمد داد میزد میفروخت دوباره چراغها خاموش میشد و فیلم ادامه پیدا میکرد! من فیلم «کانیمانگا» را ۳ بار آنجا دیدم!