به روز شده در: ۲۵ تير ۱۴۰۴ - ۱۷:۱۷
کد خبر: ۷۰۲۴۸۸
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۸ - ۲۵ تير ۱۴۰۴
در کودتای ۲۸ مرداد اتفاق افتاد:

عدم تلاش برای پاسخگویی به مطالبات مردم و بستن دریچه‌های نفوذ

روزنو :نقل‌قول «تاریخ دوبار تکرار می‌شود» توسط مارکس در کتاب- هجدهم برومر، لویی بناپارت-و به نقل از هگل بر بلندای تاریخ ثبت شده است. (البته این انگلس است که این عبارت را به نقل از هگل به گوش مارکس رسانده است) مارکس در ادامه می‌نویسد: «او (منظور هگل است) فراموش کرد بیفزاید که این تکرار بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی و تمسخر است.»

نقل‌قول «تاریخ دوبار تکرار می‌شود» توسط مارکس در کتاب- هجدهم برومر، لویی بناپارت-و به نقل از هگل بر بلندای تاریخ ثبت شده است. (البته این انگلیس است که این عبارت را به نقل از هگل به گوش مارکس رسانده است) مارکس در ادامه می‌نویسد: «او (منظور هگل است) فراموش کرد بیفزاید که این تکرار بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی و تمسخر است.»

عدم تلاش برای پاسخگویی به مطالبات مردم و بستن دریچه‌های نفوذ

به گزارش روز نو برای بسیاری از ایرانیان شامل تحلیلگران و مورخین و اندیشمندان کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ یک نقطه عطف تاریخی در کشور است. کودتایی که دولت ملی محمد مصدق را از اریکه قدرت به زیر کشید و ایران را وارد ۲۵ سال بعدی حکومت پهلوی دوم کرد. اما شاید موضوع مهم‌تر از کودتای ۲۸ مرداد، حضوری بود که مردم ۳ روز قبل از کودتا در ۲۵ مردادماه داشتند و کودتا را در هم شکستند.

عدم توجه به مشارکت مردم در ۲۵ مردادماه، عدم تلاش برای پاسخگویی به مطالبات مردم و بستن دریچه‌های نفوذ در ۲۸ مرداد ۳۲، اما باعث شد کودتاچیان پس از شکست اولیه، تجدید قوا کرده و ۳ روز بعد کار دولت مصدق را یکسره کنند. محمدجواد حق‌شناس با نظیر‌سازی رخداد‌های مرتبط با جنگ ۱۲ روزه و دوران پساجنگ با شکست کودتا در ۲۵ مرداد و پیروزی کودتا در ۲۸ مرداد تلاش می‌کند نظام حکمرانی امروز ایران را متوجه این واقعیت عریان کند که تاریخ معمولا تکرار می‌شود و برای جلوگیری از تکرار آن حاکمیت باید مردم را دریابد.

گفت‌وگوی حق‌شناس با «اعتماد» از دوران پیشاجنگ و زمینه بروز این جنگ آغاز شد، به بطن جنگ ۱۲ روزه رسید و در نهایت هم با تشریح الزامات دوران پساجنگ پایان یافت. حق‌شناس سنگ بنای مشکلات امروز کشور را از زمانی می‌داند که محمود احمدی‌نژاد بی‌پروا به گونه‌ای رفتار کرد که به جای مطالبات مردم، مطالبات نتانیاهو تحقق پیدا کند. دوره‌ای که با طرح بی‌دلیل نفی هولوکاست، ایران‌هراسی را گسترش داد و معادله ایران-اسراییل را جایگزین مساله اعراب-اسراییل کرد. او معتقد است اسراییل تلاش خواهد کرد پروژه ناتمامش را تمام کند، اما این ایران است که با تکیه بر مردم و با تحقق آشتی ملی باید تلاش کند، خود را با مشارکت مردم رویین‌تن سازد.

درباره چرایی بروز جنگ ۱۲‌روزه و تحلیل محتوایی آن بحث‌های بسیاری صورت گرفته است. شما این رخداد مهم تاریخی را چطور ارزیابی می‌کنید؟

اساسا جنگ حتی در انسانی‌ترین وجه آن‌که یک نبرد میهنی و دفاعی است هم برای ایرانیان غیر قابل قبول است. چرا که مردم ایران صلح‌طلب هستند. البته معتقدم در دوران پیشاجنگ اگر در برخی کنش‌ها و تحلیل‌ها عاقلانه‌تر، مدبرانه‌تر و عینی‌تر برخورد می‌کردیم و گرفتار برخی رویکرد‌های تند و تحلیل‌های آرمانی و غیر قابل دسترس نمی‌شدیم، می‌شد حتی از این اتفاق ناخوشایند فاصله بگیریم.

چه اتفاقی افتاد که ایران علی‌رغم همه تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌ها در ساعات نخست تهاجم اسراییل دچار شگفتی شد؟

تمام دولت‌های اسراییل به نوعی تلاش می‌کردند برای مقابله با ایران برنامه‌ریزی کنند. اسراییل تلاش دامنه‌داری برای اقناع همپیمانان غربی خود در امریکا و اروپا و حتی روسیه برای مقابله با ایران صورت داد. نه تنها امنیتی‌سازی ایران دنبال شد، بلکه تلاش شد با پروژه ایران‌هراسی دوگانه اعراب- اسراییل را به مقابله ایران- اسراییل بدل سازد.

اسراییل برای اجرای این پروژه‌فریب، اما به مهره‌هایی در درون ایران نیاز داشت. درباره این فرصت‌سازی داخلی به نفع اسراییل چه نظری دارید؟

پس از پایان دولت اصلاحات و حضور دولت‌های نهم و دهم این پاس گل به بهترین شکل به اسراییل داده شد. رییس‌جمهور پوپولیست وقت با طرح ایده هولوکاست، بهترین خدمت را به پروژه ایران هراسی کرد. به نظرم اگر از نتانیاهو خواسته شود از صمیم قلب، جایزه‌ای به بهترین چهره‌ای که در راستای منافع اسراییل عمل کرده، بدهد، آن شخص محمود احمدی‌نژادی است که توانست پروژه ایران‌هراسی را در عالی‌ترین سطح اجرایی کند. احمدی‌نژاد با این تحرکات هم دشمنی اعراب و اسراییل را پایان داد و در ادامه با عزل وزیر وقت اطلاعات و اخراج و بازنشسته کردن هزاران نیروی اطلاعاتی متخصص و ماهر زمینه‌ساز نفوذ عمیق دشمن در کشور شد. او زمینه صدور ۶ قطعنامه علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل و قرار گرفتن ذیل فصل هفتم را نیز فراهم کرد. این وضعیت برای ایران برگشت‌ناپذیر بود و تبعات آن تا همین امروز هم تداوم دارد.

اگر درست متوجه شده باشم، این تحرکات باعث شد ایرانی که در دولت‌های هاشمی و خاتمی در مسیر توسعه قرار گرفته بود از این مسیر خارج شود؟

دقیقا، رویکردی که در دولت اصلاحات پی گرفته شده بود و مطابق اسناد بالادستی قرار بود ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای مطرح شود دچار انحراف شد. مطابق سند چشم‌انداز ۱۴۰۴، قرار بود ایران قدرت نخست منطقه خاورمیانه و الهام‌بخش سایر کشور‌ها باشد. امروز فاصله بعیدی با محتوای سند چشم‌انداز ۲۰ ساله داریم. اینکه امروز رهبر انقلاب درباره خواندن‌ای ایران صحبت می‌کند، اشاره به دامنه فراگیر قدرت تمدنی ایران است. این ضرورت باید طی ۲ الی ۳ دهه گذشته هم دنبال می‌شد که نشد. معتقدم با هزینه‌های به مراتب کمتر، ایران می‌توانست خود را به عنوان یک قدرت منطقه‌ای در دایره تمدنی ایران، تثبیت سازد. قدرت واقعی ایران در حوزه شبه قاره (شامل افغانستان، پاکستان و هند)، آسیای مرکزی (تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان و...) و قفقاز (جمهوری آذربایجان، ارمنستان و...) معنا و مفهوم پیدا می‌کرد.

محتوای تثبیت این دامنه نفوذ آیا در بخش‌های نظامی یا در سایر حوزه‌های تمدنی، اقتصادی باید ایجاد می‌شد؟

حوزه‌های تمدنی، تاریخی، اقتصادی و ژئوپلیتیک محل این اثرگذاری است. فراموش نکنید این کشور‌ها به آب‌های آزاد راهی ندارند و تنها مسیر آنها خلیج فارس و حوزه مکران است. ما می‌توانستیم تمام امکاناتمان را برای شکل‌دهی به این ظرفیت‌های تمدنی به کار بگیریم. راه‌آهن، فرودگاه، ارتباطات فرهنگی، ارتباطات گردشگری و... برای این هدف کلی باید توسعه پیدا می‌کرد. اما ما به سمتی حرکت کردیم که نه همراهی جهان غرب را با خود داشت و نه دوستی و همراهی جهان عرب را! از سوی دیگر کشور‌های محور شرق هم که ایران منافع زیادی را متوجه آنان ساخته بود در بزنگاه‌ها ایران را تنها گذاشتند.

با عبور از دوران پیشاجنگ، خوب است تحلیلی از جنگ ۱۲‌روزه هم داشته باشیم. درباره اصل این تنازع چه نظری دارید؟

این جنگ از معدود نبرد‌هایی است که هر ۳ طرف درگیر در آن اعلام پیروزی کرده‌اند. اما واقعیت چیست؟ اسراییل تصور می‌کرد با یک حمله برق‌آسا طی حداکثر ۱۰ روز می‌تواند به اهدافش برای براندازی جمهوری اسلامی برسد. اما وقتی جنگ به روز‌های ۱۱ و ۱۲ رسید، اسراییل عملا از تداوم جنگی پرهزینه که فقط در بخش نظامی روزانه ۱ میلیارد دلار هزینه داشت، نگران شد و دست به دامن امریکا شد. از سوی دیگر امنیت اسراییل وادعای شکست‌ناپذیری‌اش از بین رفت و صهیونیست‌ها هر روز نگاه به آسمان داشتند تا ببینند موشک‌های ایرانی کی از راه می‌رسند.

اهداف اسراییل، شامل مواردی، چون توقف برنامه‌های هسته‌ای، از بین بردن ظرفیت‌های موشکی و مهم‌تر از همه براندازی جمهوری اسلامی بود. اما هیچکدام محقق نشدند. اساسا دخیل بستن اسراییل به ترامپ برای حمله به فردو و نطنز و اصفهان نشان‌دهنده شکست اسراییل در تقابل با ایران است. در زمینه موشکی هم ایران پاسخ‌های قاطعی به طرف مقابل داد و به نوعی بازدارندگی رسید. در عین حال باید توجه کنید که اسراییل حتی برای ترور روسای قوای سه‌گانه ایران هم اقدام کرد، اما توفیقی نیافت. در روز‌های پایانی جنگ ۱۲‌روزه اسراییل سعی کرد با زدن زندان اوین به عنوان بخش‌هایی که همواره مورد نقد جدی ایرانیان بودند، مردم را به صحنه اعتراض بکشاند. که اینگونه نشد.

کنشگری مردم ایران یکی از سورپرایز‌های بزرگ جنگ ۱۲‌روزه بود. علی‌رغم همه نقد‌ها و اعتراض‌ها و گلایه‌ها از نظام سیاسی، مردم چگونه به یک چنین درکی رسیدند که باید پشت کشور بایستند و از تمامیت ارضی ایران دفاع کنند؟

این یکی از معادلات مهم جنگ ۱۲ روزه است. مردم به اندازه‌ای هوشمندانه عمل کردند که باور کردنی نبود. مردم دلخوری‌ها را با استقبال از حمله رژیم کودک‌کش اسراییل یک کاسه نمی‌کنند. اما بسیاری از تحلیلگران حاکمیتی به اشتباه تحلیل‌هایشان پی بردند. در روز اول جنگ نزدیک ۳۰ تن از عالیرتبه‌ترین فرماندهان نظامی و ۱۷ تن از دانشمندان هسته‌ای و بعد بیش از هزار ایرانی شهید شدند. تاسیسات هسته‌ای ایران مورد حمله قرار گرفت و سیستم پدافندی ایران آسیب دید. این وضعیت نشان‌دهنده اشتباه تحلیل‌های برخی جریانات بود. معتقدم نباید کار تحلیل‌های سیاسی، تصمیمات دیپلماتیک و در کل اداره کشور را در اختیار نظامیان قرار می‌دادیم. نظامیان باید در پادگان‌ها می‌ماندند.

نیرو‌های امنیتی ما هم باید دریچه‌های نفود را سد می‌کردند. وقتی توان نیرو‌های نظامی و امنیتی ما متمرکز موضوعاتی، چون تار موی دختران، صفحات توییتر و اینستاگرام و... و زندان‌های ایران به محل حضور استادان دانشگاهی بدل می‌شود، ماموریت‌های اصلی این نیرو‌ها مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد. وقتی مجلس ایران به دلیل نظارت استصوابی از حضور متخصصان و شایستگان خالی می‌شود و توسط جریانی به تصرف در می‌آید که همه تلاشش را معطوف می‌کند تا دولت‌های میانه‌رو اصلاح‌طلب در تنش‌زدایی ناموفق شوند، شرایط کشور بحرانی می‌شود.

از منظر تاریخی هیچ دوره‌ای را می‌توان با شرایط امروز کشورمان نظیرسازی کرد؟

به نظرم ما شبیه وضعیتی هستیم که بین ۲۵ مرداد ۳۲ و ۲۸ مرداد ۳۲ قرار داشت. در روز ۲۵ مرداد ۳۲ کودتایی در ایران رخ داد که به دلیل حضور مردم ناکام ماند. اما به دلیل اشتباهاتی که صورت گرفت، ۳ روز بعد کودتا به موفقیت رسید. بر این باورم که ما یک ۲۸ مرداد دیگر هم در پیش داریم. اگر با عوامل کودتای داخلی و نفوذ و تندروی برخورد نکنیم و قدر حضور ملت را ندانیم، تاریخ برای ایران تکرار می‌شود. همان مردمی که ۲۵ مرداد ۳۲ به خیابان آمدند و اجازه ندادند کودتاچیان کار خود را انجام دهند ۳ روز بعد در روز ۲۸ مرداد به مجموعه‌ای ساکت و منفعل بدل شدند که حاکمان را به حال خود رها کردند.

چه کسانی را می‌توان در جایگاه کودتا‌چیان سال ۳۲ قرار داد و برای مقابله با آنها چه باید کرد؟‌

نمی‌توان کوتاهی برخی مراکز مسوول امنیتی را در رخداد‌های اخیر نادیده گرفت. تندرو‌ها هنوز هم برای ترور رییس‌جمهور گرا می‌دهند. برخی با ارایه طرح‌های افراطی به دنبال فشار بیشتر به مردم و متفکران هستند. نه توضیحی داده می‌شود نه عذرخواهی می‌شود. صدا و سیما هنوز همان چهره‌های امتحان پس داده را به عنوان تحلیل‌گر دعوت می‌کند. تحلیلگری که قبلا در صدا و سیما ادعا کرد که بشار اسد سقوط نمی‌کند و ساعاتی بعد، حکومت سوریه سقوط می‌کند هنوز در صدا و سیما حضور دارد. همین شخص این روز‌ها در صدا و سیما ترامپ را تهدید به ترور می‌کند. این صحبت‌ها هم به ترامپ منتقل می‌شود و موجب واکنش تند او علیه کشور و ملت ایران می‌شود. پخش شعاری در خصوص نابودی قوم یهود دقیقا در راستای مطالبات نتانیاهو است. روز یکشنبه آقای محقق داماد از ترجیع‌بندی با عنوان «تسلیح حقوقی دشمن» یاد کرده و آن را معادل جاسوسی برآورد کردند. اشاره ایشان به تحرکات افراطی روز‌های اخیر است که باعث تهاجم حقوقی دشمن به ایران شده است.

برای مقابله با این دامنه‌های نفوذ، تندروی و تهاجم چه باید کرد؟

در سال ۳۲، فاصله بین کودتای ناموفق (۲۵ مرداد) تا کودتای موفق (۲۸ مرداد) تنها ۳ روز بود. امروز ممکن است فاصله بین عدم توفیق دشمن تا تهاجم دوباره‌اش بیشتر باشد، اما معادله همان معادله است. نظام حکمرانی باید بداند که اسراییل دست بردار نیست. برای مقابله با دشمن باید مشارکت مردم افزایش یابد. از ترور شهید فخری‌زاده و ترور شهید سلیمانی گرفته تا ترور هنیه و سید حسن نصرالله و فرماندهان ما و... دشمن در حال ارسال پالس و پیام بود. ما توجهی به منافذ و دریچه‌های تهاجم نکردیم. مردم با هوشمندی علی‌رغم همه گلایه‌ها پای کشور و ایران ایستادند. نقاط قوت ما انسجام مردمی، تصمیم‌سازی‌های رهبر انقلاب، توانایی قابل توجه دولت، قدرت موشکی و اتحاد ملی است. باید با زبان روشن به مردم بگوییم که آنها را درک می‌کنیم. ایده ایران را بخوان باید در همه سطوح اجرایی شود. آشتی ملی آغاز و زندانیان سیاسی آزاد شوند. فیلترینگ باید برداشته شود. صداوسیما نیازمند اصلاحات جدی است. سبک زندگی مردم باید به رسمیت شناخته شود. در این مقطع همچنین باید اختیارات بیشتری به دولت داده شود. دولت برادری و کارآمدی خود را ثابت کرده و باید دایره وسیع‌تری از اختیارات به دولت داده شود. از جامعه باید دلجویی شود. نیرویی مثل آقای خاتمی می‌تواند به نمایندگی از ایران با جهان اسلام و متفکران جهانی گفت‌و‌گو کند. خاتمی مبدع گفت‌وگوی تمدن‌هاست و می‌تواند جهان را مخاطب قرار دهد. همینطور حسن روحانی و جواد ظریف و... می‌توانند صدای متفاوت ایران در این دوران تازه باشند. علی لاریجانی می‌تواند در قامت دبیری شورای عالی امنیت ملی نقش‌آفرینی کند.

تصویر روز
خبر های روز