به روز شده در: ۰۶ تير ۱۴۰۴ - ۰۰:۱۵
کد خبر: ۶۹۹۱۳۰
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۰ - ۰۴ تير ۱۴۰۴

مردم از جنگ ۱۲ روز چه می‌گویند؟

روزنو :صف‌های بیش از ۲۰۰ نفره نانوایی در برخی از شهر‌های آذربایجان شرقی و قیمت ۹ هزار تومانی نان لواش در یکی از روستا‌های قزوین

جنگ ۱۲ روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی، در نهایت با ایستادگی و مقاومت جانانه کشور به یک آتش‌بس موقت منجر شد. با این حال، مردم ایران در این روز‌ها با خاطراتی همزمان خوب و تلخ مواجه شدند. بامداد پنجشنبه ۲۳ خردادماه، حوالی ساعت ۳ حمله موشکی اسراییل به ایران، زندگی معمول مردم را برای مدتی نامعلوم تغییر داد.

مردم از جنگ ۱۲ روز چه می‌گویند؟

به گزارش روز نو، شوک آن حمله شبانه و ترس از تکرار جنایات این رژیم که پیشتر در غزه و لبنان عیان شده و نشانه‌های آن در روز‌ها و شب‌های بعد با تداوم حملات سنگین و آسیب‌های جانی و مالی نمایان شده بود، بسیاری از مردم را مجبور به ترک خانه به مقصدی امن‌تر کرد.

با توجه به اینکه در این رخدادها، تهران به کانون حملات اسراییل بدل شده بود، تصمیم به ماندن در تهران ساکت ناآرام یا ترک آن، مهم‌ترین دوراهی افراد در هفته گذشته بود. برخی از شهروندان، تهران را بدون معطلی و در همان ساعات اولیه ترک کردند، برخی صبر کردند و امیدوار تا اوضاع، نسبتا آرام شود، اما چون کار بیخ پیدا کرد، مجبور به ترک تهران شدند و افراد دیگری نیز تا لحظه آخر ماندند. رفتن یا ماندن اگرچه دو تصمیم کاملا متفاوت بود، اما رنج انتخاب هر کدام از این دو راه، بر هیچ تجربه‌کننده‌ای پوشیده نیست.

روایت‌هایی از رفتن؛ خوب

«صحرا» و خانواده‌اش سه‌شنبه موفق به ترک منطقه فلاح تهران شدند. مادر خانواده بیماری قلبی دارد و نگرانی از آسیب ماندن در فضای استرس‌زای تهران و آن صدا‌های ناگهانی انفجار و فعال شدن پدافند، مهم‌ترین دلیل آنها برای ترک تهران بود. می‌گوید: «نمی‌خواستیم زیاد دور شویم و تصمیم گرفتیم به کرج برویم.

باید هرچه زودتر از تهران خارج می‌شدیم، اما هزینه اقامت یک شب در یک جای معمولی بین ۲ تا ۳ میلیون تومان بود. برای همین، چند روزی بیشتر در تهران ماندیم تا اقامتگاهی ارزان‌تر پیدا کنیم. بالاخره شانس آوردیم و از یکی از سایت‌های بوم‌گردی اتاقی رایگان گرفتیم».

زهرا هم از تجربه نسبتا مشابهی سخن می‌گوید. او و خانواده‌اش که روز پنجشنبه هفته گذشته، تهران را به مقصد ماسال ترک کردند، می‌گوید: «صاحبخانه، انسانی شریف و به معنای واقعی کلمه، انسان بود. هر چند طبقه بالای خانه وی را برای ۶ نفر اجاره کرده بودیم، اما به ما گفت که می‌توانید به هر کدام از اقوامی که می‌خواهند از تهران خارج شوند هم بگویید که به اینجا بیایند. حتی به ما گفت که نگران کرایه خانه نباشید و تا هر وقتی که می‌خواهید در اینجا بمانید».

این دو روایت البته در میان انبوه تصاویر و فیلم‌هایی که از کمک مردم به همنوعان خود در این شرایط سخت حکایت می‌کرد، مشتی نمونه خروارند، اما نشان داد که مردم ایران، در سخت‌ترین شرایط موجود هم، دریغی از مهربانی و مهمان‌نوازی ندارند.

نگرانی از آینده؛ بد

شرایط جنگی، بیش از همه کسانی را آزار می‌دهد که حقوق و درآمد ثابتی ندارند و در مقابل، هزینه‌های ثابتی دارند که با ادامه تنش‌ها می‌تواند به طور تصاعدی افزایش یابد. «مهران» یک مغازه‌دار است. او دوشنبه هفته گذشته به محل کارش در شوش تهران رفت، اما کرکره مغازه را بالا نکشیده به خانه برگشت.

«انگار خاک مرده پاشیده بودند. همه پاساژ‌ها بسته بود و فقط چند مغازه باز بود. مگس در شوش پر نمی‌زد. سکوت آن محله همیشه شلوغ و پر رفت و آمد آنقدر بهت‌آور و ترسناک بود که اصلا کرکره مغازه را بالا نکشیدم و برگشتم خانه. دو ساعته وسایل‌مان را جمع کردیم و با خانواده همسرم به باغچه خانوادگی‌مان در یکی از روستا‌های جاده چالوس رفتیم».

یکی از بزرگترین نگرانی‌های مهران تداوم این وضعیت بود. او می‌گوید: «شغل ما آزاد است و اگر کار نکنیم خرج‌مان را نمی‌توانیم بدهیم. یک هفته کار نکردن را می‌توانیم تحمل کنیم، دو هفته هم می‌شود، اما اگر بشود سه هفته و یک ماه و دو ماه و... چه؟ از کجا بیاوریم بخوریم؟ چطور اجناسم را بفروشم؟ کرایه مغازه را چه کار کنم؟ حتی اگر من هم برگردم شوش و وسط جنگ مغازه را باز کنم، چه کسی می‌آید و از من خرید می‌کند؟».

سوال‌ها و نگرانی‌های مهران را این روز‌ها البته خیلی‌ها درک کردند. آنها که مغازه خود را بسته و رفتند خوب می‌دانند که حتی اگر مانده بودند و به کار خود ادامه می‌دادند، باز هم در یک وضعیت جنگی کسی پیدا نمی‌شد که به فکر خریدی جز وسایل اولیه و روزمره زندگی باشد».

سوءاستفاده از شرایط؛ زشت

در طول ده – دوازده روز گذشته که در خیابان‌‎های تهران سکوت آشوبناکی حاکم بود، در بسیاری دیگر از شهر‌های کشور، شلوغی نسبتا کم‌سابقه‌ای تداوم داشت. پناه گرفتن در شهر‌های مختلف و افزایش بی‌حد نصاب جمعیت در برخی از شهرها، زندگی را همان‌قدر سخت و مختل کرد که خلوتی و تعطیلی بی‎سابقه تهران.

گزارش‌هایی از صف‌های بیش از ۲۰۰ نفره نانوایی در برخی از شهر‌های آذربایجان شرقی و قیمت ۹ هزار تومانی نان لواش در یکی از روستا‌های قزوین، همچنین افزایش قیمت برخی از مواد غذایی در شهر‌های مختلف و گزارش‌هایی از محدود شدن برخی از مواد مورد نیاز مردم، نمونه‌هایی از این اختلال وضعیت عادی بود. به همه اینها باید نگرانی از تداوم زندگی بی‌ثبات در شهر‌های دیگر، نداشتن درآمد و احتمال اتمام پس‌انداز را هم اضافه کرد.

«مریم» با دو فرزند ۴ و ۵ ساله خود به یکی از روستا‌های قزوین پناه برده بود. او می‌گوید: «همسرم به خاطر کارش نتوانست با ما بیاید و من با دو بچه قد و نیم‌قد حس یک زن آواره را داشتم. همه چیز عجیب بود. چند روز پیش ۲۰ نان لواش را به قیمت ۱۸۰ هزار تومان خریدم. خیلی از نانوایی‌ها بسته بودند و جایی که رفتم یک نان را ۹ هزار تومان می‌داد.

اعتراض کردیم، اما نانوا گفت که اجازه داده‌اند به قیمت آزاد بفروشیم. حتی اگر به قیمت آزاد هم می‌داد باید ۲ هزار تومان می‌شد نه ۹ هزار تومان! خیلی‌ها آمدند و نان نخریده رفتند». می‌گوید: «از یک طرف بچه‌هایم را آرام می‌کردم و از طرفی دیگر نگران همسر و زندگی‌ام در تهران بودم. اتفاقی که افتاده را باورم نمی‌کردم و هر لحظه منتظر بیدار شدن از این کابوس وحشتناک بودم...».

تجربه مریم از ترک اجباری تهران بدون همراهی همسر، بهت ناشی از تغییر ناگهانی مسیر روزمره زندگی و نامعلوم بودن زمان بازگشت به یک زندگی عادی، تلاش برای حفظ چهره یک مادر آرام، درست در حالی که نگران از دست دادن همسرش در حمله‌های شبانه به تهران بود و در کل، تجربه این استیصال ناگهانی، تجربه بسیاری از زنان دیگر است.

تصویر روز
خبر های روز