
محاکمه شکارچی دختربچهها پشت درهای بسته
مردی که خودش را راننده سرویس مدرسه جا میزد و با تهدید چاقو دختربچهها را سوار ماشین میکرد و مورد آزار و اذیت قرار میداد، دیروز پشت درهای بسته و به صورت غیرعلنی محاکمه شد. این مجرم 30ساله که «ابوالفضل» نام دارد، پس از آزار قربانیان کوچولو که اکثر آنان بین 7 تا 13 سال داشتند در ارابه شیطانیاش و سرقت طلا و جواهرات آنها میگریخت. ابوالفضل صبح دیروز در شعبه 113دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی اصغرزاده و با حضور چهار مستشار غیرعلنی محاکمه شد. در این جلسه که بیش از سه ساعت به طول انجامید هفت قربانی کوچولو از مجموع 9شاکی این پرونده به همراه پدر و مادرشان یک به یک مقابل پنج قاضی ایستادند و ماجرای تکاندهنده را بازگو کردند. متهم در حالی منکر اتهامات آدمربایی، سرقت و تجاوز به عنف شد که والدین شاکیان برای وی تقاضای حکم اعدام کردند.
نخستین شکایت
رسیدگی به این پرونده از شانزدهم آبان 91 به دنبال شکایت یک زن و مرد جوان که دختربچهشان مورد آزار قرار گرفته بود در دستور کار پلیس قرار گرفت. مادر دختر بچه به ماموران گفت: راننده سرویس مدرسه دخترم دیر کرده بود و دخترم خیلی نگران بود. چند دقیقه بعد یک مرد جوان با پژو نقرهای مقابل پای من و دخترم ایستاد و گفت دوستش راننده سرویس مدرسه است اما ماشینش خراب شده، به همین خاطر نتوانسته است دنبال دخترم بیاید. من که حرفهای مرد جوان را باور کرده بودم دخترم را سوار پژو نقرهای کردم اما چند ساعت بعد فهمیدم چه بلایی سر دخترم آمده است. در حالی که تلاش برای ردیابی شیطان پژوسوار آغاز شده بود چند شکایت مشابه به اداره آگاهی پلیس رسید و تحقیقات وارد مرحله تازهای شد.
ردیابی شکارچی شیطانصفت
کارآگاهان در نخستین گام به چهرهنگاری رایانهای پرداختند و تصویر فرضی مجرم را در اختیار تمام واحدهای گشتی قرار دادند. همچنین آموزشهای لازم به مسئولان و دانشآموزان چندین مدرسه دخترانه ارائه شد و شمار گشتهای نامحسوس پلیس افزایش یافت. تجسس برای ردیابی متهم ادامه داشت تا اینکه شامگاه یازدهم آبان 92 کارآگاهان به راننده یک دستگاه پژو پرشیای نقرهای رنگ مشکوک شدند و ایست دادند. راننده جوان اما فرار کرد و به دنبال تعقیب پلیس بازداشت شد. پلیس در بازرسی پژو نقرهای ، گوشوارههای دخترانه به دست آورد و این مرد به آزار پنج کودک اعتراف کرد. مرد شیطان صفت در مرحله بعدی و مواجهه حضوری با شاکیان به آزار 9 دختربچه در حوزه کلانتری یوسفآباد اعتراف کرد.
حاشیه دادگاه
زن جوان در راهروی دادگاه نشسته و به پلهها چشم دوخته بود تا با متهمی که زندگی دخترش را سیاه کرده و ترس و وحشت برای یک عمر کابوس شبانه دخترش شده بود روبه رو شود. صدای زنجیرها که به گوش میرسد زن جوان از جا میپرد. دست دخترش را محکم در دست گرفته و زیر لب میگوید تو را بالای دار میکشم. شاکیان کوچولو که در حال بازی کردن در راهروی دادگاه هستند به محض روبه رو شدن با شیطان به گوشهای میدوند و بیحرکت میایستند. آنان از به خاطر آوردن صحنههای آزار نیز وحشت دارند. به محض ورود متهم به طبقه دوم دادگاه صدای فلاش دوربین عکاسان و خبرنگاران است که به گوش میرسد. متهم که لباس راهراه آبی به تن دارد دستهایش را روی صورتش گذاشته تا از فلاش دوربینها در امان باشد. به سرعت وارد شعبه 113دادگاه کیفری میشود. حالا شاکیان پشت درهای بسته ایستادهاند تا یک به یک وارد دادگاه شوند و آنچه بر سرشان گذشته را برای هیات قضایی بازگو کنند.
گفتوگو با مادر قربانیان
مادر یکی از قربانیان در گفتوگو با فرهیختگان گفت: ساعت حدود هفت صبح بود که دخترم برای رفتن به مدرسه، از خانه خارج شد. چند دقیقه بعد دخترم زنگ آیفون خانه را زد و گفت یک مرد جوان که خود را راننده آژانس معرفی کرده میگوید امروز ماشین سرویس مدرسه خراب شده است.
چون کارمند بودم برای فرستادن دخترم به مدرسه عجله داشتم تا خودم هم به محل کارم بروم. من بدون اینکه دخترم را همراهی کنم یا با راننده سرویس تماس بگیرم دخترم را سوار پژو کردم. همه چیز عادی به نظر میرسید تا اینکه چند ساعت بعد مدیر مدرسه با من تماس گرفت و علت غیبت دخترم را جویا شد. من که شوکه شده بودم ماجرا را برای مدیر مدرسه توضیح دادم اما ساعتی بعد فهمیدم دخترم به دام مرد شیطانصفت افتاده است. دخترم میگوید راننده، او را با پژو 405 نقرهای به اطراف خیابان «امیرآباد» برده و آزار داده. این زن ادامه داد: دخترم که هنوز از به یاد آوردن صحنههای جنایت مرد چاقوکش به گریه میافتد میگوید راننده بیرحم پس از دزدیدن گوشوارههای دخترم او را تهدید کرده تا به کسی حرفی نزند. دخترم از آن روز به بعد مدام کابوس میبیند. او دیگر به تنهایی از خانه خارج نمیشود. من و همسرم بارها او را پیش مشاور و روانپزشک بردهایم اما میگویند دخترم برای درمان آشفتگی روحیاش نیاز به زمان دارد. شاکیان این پرونده همگی از نظر روحی بهشدت آسیب دیدهاند. مادر یکی دیگر از قربانیان گفت: بعد از شکایت، چندین مظنون در طول یکسال بازداشت شدند اما دخترم در مواجهه با هر یک از آنان گفت که او مردی نیست که او را آزار داده. اما وقتی دخترم در اداره آگاهی با متهم اصلی روبهرو شد به وحشت افتاد. مرد شیطانصفت اما منکر جرمش بود تا اینکه با انجام آزمایش DNA رسوا شد.
گفتوگو با متهم
چند سال داری؟
30 سالهام و کارمند خدماتی یک اداره در محدوده یوسفآباد بودم.
کجا زندگی میکنی؟
الان چند وقتی است که زندان هستم اما قبلا در خانه اجارهای در اسلامشهر.
ازدواج کردهای؟
بله شش سال است. من و همسرم مشکلی با هم نداشتیم همسرم را خیلی دوست دارم.
بچه هم داری؟
یک دختر یکساله دارم.
چرا به سراغ دختربچههای مدرسهای میرفتی؟
آنها خیلی ترسو بودند. تا با چاقو تهدیدشان میکردم به گریه میافتادند و تسلیم میشدند. اما من اصلا به هیچ کدامشان با چاقو صدمه نزدم.
در کودکی مورد آزار قرار گرفته بودی؟
نه هرگز.
چرا این نقشه را کشیدی؟
دلیل خاصی نداشت. نمیدانم چه چیزی باید بگویم.
ماشین برای خودت بود؟
نه. هنوز سند ماشین را به نام خودم نزده بودم.
در مدت یکسال چرا سه بار ماشینت را عوض کردی؟
پراید داشتم آن را فروختم و پژو 405 خریدم. میترسیدم شناسایی شوم به همین خاطر ماشینم را با یک پژو پرشیا نقرهای عوض کردم.
چرا نقشههایت را در محدوده یوسفآباد اجرا میکردی؟
محل کارم در یوسفآباد بود. به همین خاطر صبحهای زود وقتی در محدوده یوسفآباد با دختربچههایی که مقابل خانهشان منتظر سرویس مدرسه ایستاده بودند روبهرو میشدم آنان را سوار میکردم.
یکی از اتهاماتت آدمربایی است. قبول داری؟
نه من آنها را نمیدزدیدم. فقط میگفتم سوار ماشین شوند تا آنها را به مدرسه برسانم. وقتی هم مقاومت میکردند آنها را از ماشین پیاده میکردم.
در مقابل خانواده قربانیان چه حرفی داری؟
فقط میگویم پشیمانم.
میدانی چه حکمی در انتظارت است؟
نمیدانم اما شاید اعدام شوم.
نخستین شکایت
رسیدگی به این پرونده از شانزدهم آبان 91 به دنبال شکایت یک زن و مرد جوان که دختربچهشان مورد آزار قرار گرفته بود در دستور کار پلیس قرار گرفت. مادر دختر بچه به ماموران گفت: راننده سرویس مدرسه دخترم دیر کرده بود و دخترم خیلی نگران بود. چند دقیقه بعد یک مرد جوان با پژو نقرهای مقابل پای من و دخترم ایستاد و گفت دوستش راننده سرویس مدرسه است اما ماشینش خراب شده، به همین خاطر نتوانسته است دنبال دخترم بیاید. من که حرفهای مرد جوان را باور کرده بودم دخترم را سوار پژو نقرهای کردم اما چند ساعت بعد فهمیدم چه بلایی سر دخترم آمده است. در حالی که تلاش برای ردیابی شیطان پژوسوار آغاز شده بود چند شکایت مشابه به اداره آگاهی پلیس رسید و تحقیقات وارد مرحله تازهای شد.
ردیابی شکارچی شیطانصفت
کارآگاهان در نخستین گام به چهرهنگاری رایانهای پرداختند و تصویر فرضی مجرم را در اختیار تمام واحدهای گشتی قرار دادند. همچنین آموزشهای لازم به مسئولان و دانشآموزان چندین مدرسه دخترانه ارائه شد و شمار گشتهای نامحسوس پلیس افزایش یافت. تجسس برای ردیابی متهم ادامه داشت تا اینکه شامگاه یازدهم آبان 92 کارآگاهان به راننده یک دستگاه پژو پرشیای نقرهای رنگ مشکوک شدند و ایست دادند. راننده جوان اما فرار کرد و به دنبال تعقیب پلیس بازداشت شد. پلیس در بازرسی پژو نقرهای ، گوشوارههای دخترانه به دست آورد و این مرد به آزار پنج کودک اعتراف کرد. مرد شیطان صفت در مرحله بعدی و مواجهه حضوری با شاکیان به آزار 9 دختربچه در حوزه کلانتری یوسفآباد اعتراف کرد.
حاشیه دادگاه
زن جوان در راهروی دادگاه نشسته و به پلهها چشم دوخته بود تا با متهمی که زندگی دخترش را سیاه کرده و ترس و وحشت برای یک عمر کابوس شبانه دخترش شده بود روبه رو شود. صدای زنجیرها که به گوش میرسد زن جوان از جا میپرد. دست دخترش را محکم در دست گرفته و زیر لب میگوید تو را بالای دار میکشم. شاکیان کوچولو که در حال بازی کردن در راهروی دادگاه هستند به محض روبه رو شدن با شیطان به گوشهای میدوند و بیحرکت میایستند. آنان از به خاطر آوردن صحنههای آزار نیز وحشت دارند. به محض ورود متهم به طبقه دوم دادگاه صدای فلاش دوربین عکاسان و خبرنگاران است که به گوش میرسد. متهم که لباس راهراه آبی به تن دارد دستهایش را روی صورتش گذاشته تا از فلاش دوربینها در امان باشد. به سرعت وارد شعبه 113دادگاه کیفری میشود. حالا شاکیان پشت درهای بسته ایستادهاند تا یک به یک وارد دادگاه شوند و آنچه بر سرشان گذشته را برای هیات قضایی بازگو کنند.
گفتوگو با مادر قربانیان
مادر یکی از قربانیان در گفتوگو با فرهیختگان گفت: ساعت حدود هفت صبح بود که دخترم برای رفتن به مدرسه، از خانه خارج شد. چند دقیقه بعد دخترم زنگ آیفون خانه را زد و گفت یک مرد جوان که خود را راننده آژانس معرفی کرده میگوید امروز ماشین سرویس مدرسه خراب شده است.
چون کارمند بودم برای فرستادن دخترم به مدرسه عجله داشتم تا خودم هم به محل کارم بروم. من بدون اینکه دخترم را همراهی کنم یا با راننده سرویس تماس بگیرم دخترم را سوار پژو کردم. همه چیز عادی به نظر میرسید تا اینکه چند ساعت بعد مدیر مدرسه با من تماس گرفت و علت غیبت دخترم را جویا شد. من که شوکه شده بودم ماجرا را برای مدیر مدرسه توضیح دادم اما ساعتی بعد فهمیدم دخترم به دام مرد شیطانصفت افتاده است. دخترم میگوید راننده، او را با پژو 405 نقرهای به اطراف خیابان «امیرآباد» برده و آزار داده. این زن ادامه داد: دخترم که هنوز از به یاد آوردن صحنههای جنایت مرد چاقوکش به گریه میافتد میگوید راننده بیرحم پس از دزدیدن گوشوارههای دخترم او را تهدید کرده تا به کسی حرفی نزند. دخترم از آن روز به بعد مدام کابوس میبیند. او دیگر به تنهایی از خانه خارج نمیشود. من و همسرم بارها او را پیش مشاور و روانپزشک بردهایم اما میگویند دخترم برای درمان آشفتگی روحیاش نیاز به زمان دارد. شاکیان این پرونده همگی از نظر روحی بهشدت آسیب دیدهاند. مادر یکی دیگر از قربانیان گفت: بعد از شکایت، چندین مظنون در طول یکسال بازداشت شدند اما دخترم در مواجهه با هر یک از آنان گفت که او مردی نیست که او را آزار داده. اما وقتی دخترم در اداره آگاهی با متهم اصلی روبهرو شد به وحشت افتاد. مرد شیطانصفت اما منکر جرمش بود تا اینکه با انجام آزمایش DNA رسوا شد.
گفتوگو با متهم
چند سال داری؟
30 سالهام و کارمند خدماتی یک اداره در محدوده یوسفآباد بودم.
کجا زندگی میکنی؟
الان چند وقتی است که زندان هستم اما قبلا در خانه اجارهای در اسلامشهر.
ازدواج کردهای؟
بله شش سال است. من و همسرم مشکلی با هم نداشتیم همسرم را خیلی دوست دارم.
بچه هم داری؟
یک دختر یکساله دارم.
چرا به سراغ دختربچههای مدرسهای میرفتی؟
آنها خیلی ترسو بودند. تا با چاقو تهدیدشان میکردم به گریه میافتادند و تسلیم میشدند. اما من اصلا به هیچ کدامشان با چاقو صدمه نزدم.
در کودکی مورد آزار قرار گرفته بودی؟
نه هرگز.
چرا این نقشه را کشیدی؟
دلیل خاصی نداشت. نمیدانم چه چیزی باید بگویم.
ماشین برای خودت بود؟
نه. هنوز سند ماشین را به نام خودم نزده بودم.
در مدت یکسال چرا سه بار ماشینت را عوض کردی؟
پراید داشتم آن را فروختم و پژو 405 خریدم. میترسیدم شناسایی شوم به همین خاطر ماشینم را با یک پژو پرشیا نقرهای عوض کردم.
چرا نقشههایت را در محدوده یوسفآباد اجرا میکردی؟
محل کارم در یوسفآباد بود. به همین خاطر صبحهای زود وقتی در محدوده یوسفآباد با دختربچههایی که مقابل خانهشان منتظر سرویس مدرسه ایستاده بودند روبهرو میشدم آنان را سوار میکردم.
یکی از اتهاماتت آدمربایی است. قبول داری؟
نه من آنها را نمیدزدیدم. فقط میگفتم سوار ماشین شوند تا آنها را به مدرسه برسانم. وقتی هم مقاومت میکردند آنها را از ماشین پیاده میکردم.
در مقابل خانواده قربانیان چه حرفی داری؟
فقط میگویم پشیمانم.
میدانی چه حکمی در انتظارت است؟
نمیدانم اما شاید اعدام شوم.