به روز شده در: ۰۱ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۰
کد خبر: ۶۷۱۶۶۶
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۰ - ۰۱ بهمن ۱۴۰۳
امريكاي ترامپ به كدام سو خواهد رفت؟

چهره دوم ترامپ

روزنو :نزديكي ناگهاني ايلان ماسك، ثروتمندترين مرد جهان و دونالد ترامپ اگرچه موجي از شور و شعف را ميان هواداران ترامپ برانگيخته، اما نگراني‌هاي گسترده‌اي نيز درباره آينده سياست در ايالات متحده ايجاد كرده است. بسياري بيم آن دارند كه اين اتحاد پايه‌هاي ثروتمندسالاري (Plutocracy) را در امريكا مستحكم‌تر كرده و سياست اين كشور را بيش از پيش به كنترل ثروتمندان درآورد.

چهره دوم ترامپ

پرسشی که مردم امریکا و بسیاری از مردم جهان از امشب با آن روبه‌رو یند

مهدي فرجي

ايالات متحده امريكا امروز بيش از هر زمان ديگري با شكاف‌هاي عميق سياسي روبه‌رو است. براي بخشي از جامعه، دونالد ترامپ فرستاده‌ خدا براي پاسداري از ارزش‌هاي سنتي و محافظه‌كارانه مسيحي است، باوري كه پس از سوءقصدي نافرجام عليه‌اش در جولاي سال گذشته به نقطه اوج خود رسيد. در جريان سخنراني انتخاباتي ترامپ در پنسيلوانيا، فردي مسلح از پشت‌بام يكي از ساختمان‌هاي اطراف با يك تفنگ نيمه‌خودكار اي‌آر ۱۵، هشت بار به سمت‌ ترامپ شليك كرد. گلوله‌ها يكي پس از ديگري با فاصله چند ميليمتري از سر ترامپ عبور كردند و تنها گوش راست او را خراش دادند. اما آنچه اين حادثه را، حداقل در نگاه هوادارانش، به لحظه‌اي تاريخي بدل كرد، واكنش ترامپ بود: او بلافاصله پس از افتادن روي سكوي سخنراني، با چهره‌اي خون‌آلود برخاست و در حالي كه محافظان دورش حلقه زده بودند، با مشتي گره‌ كرده و چهره‌اي مصمم چندين بار خطاب به هوادارانش فرياد زد: «به جنگ ادامه دهيد.» اين صحنه كه به صورت زنده از شبكه‌هاي تلويزيوني پخش مي‌شد، با صداي ممتد شاتر دوربين‌هاي خبرنگاران و عكاسان همراه بود و به يكي از لحظات فراموش ‌نشدني در حافظه ملي امريكا تبديل شد. براي ميليون‌ها امريكايي، ترامپ ديگر فقط يك سياستمدار نبود؛ او كه به ‌طرز معجزه‌آسا از مرگي حتمي جان به در برده بود، در شمايل قديسي نظركرده ظاهر شد كه به دست پدر، پسر و روح‌القدس متبرك شده است.

در مقابل بسياري ديگر او را تهديدي جدي براي ارزش‌هاي مدني و بنيادهاي دموكراسي مي‌دانند؛ ارزش‌هايي كه بقاي ايالات متحده را بر پايه آنها ممكن مي‌دانند. طرفداران حزب دموكرات، به‌ويژه نگرانند كه سياست‌ها و اقدامات خودسرانه ترامپ قانون اساسي امريكا را تضعيف كند، قدرت نهادهاي اجتماعي را محدود كند، استقلال مراكز آموزشي به‌ويژه دانشگاه‌ها را تهديد كند و خدمات اجتماعي و بهداشتي را با محدوديت‌هاي جدي مواجه كند. حتي وعده‌هاي اقتصادي ترامپ كه در چارچوب شعار «اول امريكا» مطرح شده، نگراني‌هاي عميقي برانگيخته است. اين نگراني‌ها شامل تشديد جنگ‌هاي تجاري و تعرفه‌اي، كاهش ماليات به نفع ثروتمندان، حذف برنامه‌هاي رفاهي فدرال، افزايش شكاف طبقاتي و تمركز قدرت در كابينه‌اي متشكل از ميلياردرها مي‌شود.

اين نگراني‌ها وقتي برجسته‌تر مي‌شود كه بدانيم ترامپ نه يك سياستمدار محافظه‌كار متعارف، بلكه چهره‌اي غيرسياسي و غيرقابل پيش‌بيني با رويكردهايي نامتعارف و نمايش‌محور است. ارتباط نزديك او با باشگاه ميلياردرهاي امريكايي اين پرسش را مطرح كرده كه در پايان دوره دوم رياست‌جمهوري، ترامپ چه نوع امريكايي را تحويل خواهد داد؟ اين ترديدها محدود به طرفداران حزب دموكرات‌ نيست؛ بسياري از مستقل‌ها و حتي برخي جمهوري‌خواهان سنتي نيز با نگاهي انتقادي به سياست‌هاي او مي‌نگرند.

در حالي كه ترامپ در ۲۰۱۶ با دالان‌هاي قدرت در واشنگتن ناآشنا بود، تجربه چهارساله او اين‌بار احتمالا به او كمك خواهد كرد تا رويكردي تهاجمي‌تر اتخاذ كند. او اكنون مي‌داند كه فقط چهار سال فرصت دارد و تلاش مي‌كند با حذف هر چه بيشتر دموكرات‌ها از سيستم سياسي و حتي كنار زدن جمهوري‌خواهان سنتي و جايگزيني آنها با چهره‌هاي جوان و وفادار، ميراثي ماندگار براي خود بسازد. هر چه سياست‌هاي ترامپ در اين دوره جاه‌طلبانه‌تر باشد، به نظر مي‌رسد كه شكاف‌هاي سياسي در امريكا در پايان اين چهار سال عميق‌تر از هميشه خواهد بود.

اين شكاف‌ها در بازنمايي‌هاي رسانه‌اي نيز به ‌وضوح ديده مي‌شود. تصوير غالب رسانه‌اي از امريكا با دوگانه‌هاي پررنگ گره خورده است: نئون‌هاي چشمگير تايمز اسكوئر، زرق‌وبرق هاليوود و محافظه‌كاري مذهبي، اجتماعي و سياسي در تگزاس. رسانه‌هاي ليبرال عموما بر جوانان كلانشهرهايي چون نيويورك و لس‌آنجلس تمركز دارند، در حالي كه رسانه‌هاي محافظه‌كار عمدتا نمايي از محافظه‌كاران جنوب با محوريت تگزاس ارايه مي‌دهند. در اين ميان، آنچه كمتر ديده مي‌شود، زندگي روزمره مردم معمولي در ميانه اين دو افراط است؛ مردمي كه در نقاط مياني اين دو قطب سياسي، اجتماعي و جغرافيايي زندگي مي‌كنند. در اين گزارش، به بهانه روي كار آمدن دونالد ترامپ، چهل‌وهفتمين رييس‌جمهور امريكا، سراغ ساكنان بخشي از امريكا رفته‌ام كه صداي آنها كمتر شنيده مي‌شود: امريكايي‌هاي سالخورده‌ و بازنشسته كه در جنوب ايالت مينه‌سوتا، در قلب غرب‌ميانه (Midwest)، زندگي مي‌كنند؛ گروهي كه نه‌تنها به ‌لحاظ سني اغلب ناديده گرفته مي‌شوند، بلكه از نظر جغرافيايي و مواضع سياسي ميانه‌روشان هم كمتر مورد توجه هر دو طيف رسانه‌هاي ليبرال و محافظه‌كار قرار مي‌گيرند.

ايالت مينه‌سوتا در كنار ايالت‌هايي همچون آيووا، نبراسكا، ايلينوي، داكوتاي جنوبي، اينديانا و چند ايالت ديگر، ايالت‌هاي معروف به «كمربند ذرت» (Corn Belt) را تشكيل مي‌دهند؛ منطقه‌اي كه مهم‌ترين تامين‌كننده ذرت و سويا براي مصارف داخلي و صادراتي امريكاست. اين منطقه حدود ۳۲ درصد ذرت و ۳۰ درصد سوياي جهان را توليد مي‌كند. با اين حال، آنچه ايالت مينه‌سوتا را از ديگر ايالت غرب‌ميانه متمايز مي‌كند، گرايش سياسي خاص آن است. مينه‌سوتا كه به «ديوار آبي» (Blue Wall) غرب‌ميانه معروف است، آخرين سنگر دموكرات‌ها در منطقه‌اي احاطه ‌شده توسط ايالت‌هاي محافظه‌كار يا به اصطلاح قرمز به شمار مي‌رود. در پنج دهه گذشته، اين ايالت در هيچ انتخاباتي رياست‌جمهوري را به نامزد جمهوري‌خواه واگذار نكرده است. حتي در انتخابات سال ۱۹۸۴، زماني كه رونالد ريگان كانديداي حزب جمهوري‌خواه تقريبا تمام ايالت‌هاي امريكا، ازجمله نيويورك و كاليفرنيا را قرمز كرد، مينه‌سوتا تنها ايالتي بود كه در كنار منطقه كلمبيا در واشنگتن آبي باقي ماند و پرچم حزب دموكرات را بالا نگه داشت. اگرچه بسياري از ساكنان مينه‌سوتا، به ويژه طرفداران حزب دموكرات و مستقل‌ها، به اين هويت سياسي خود افتخار مي‌كنند، اما عموما هويت و دغدغه سياسي آنها ناديده گرفته مي‌شود. آنچه در ادامه مي‌آيد، ماحصل گفت‌وگو با زنان و مرداني است كه اگرچه تاثيرات تصميمات گاه ويرانگر روساي جمهوري چون رونالد ريگان و جورج بوش پسر را در زندگي خود و ديگران ديده‌اند، اما همچنان بيش از پيش نگران هستند كه در پايان سال ۲۰۲۸ امريكا و حتي جهان چگونه جايي خواهد بود.

 

استراتژي «مرد ديوانه» و پيش‌بيني‌ناپذيري

بسياري رفتار و گفتار نامتعارف، مناقشه‌برانگيز و غيرقابل پيش‌بيني ترامپ را به شخصيت فردي او نسبت مي‌دهند. اما حقيقت اين است كه تقليل امر سياسي به تحليل روانشناختي فردي، نه تنها روشنگر نيست، بلكه ساده‌سازي‌اي است براي فرار از پيچيدگي‌هاي واقعيت‌هاي سياسي اجتماعي. رويكرد پيش‌بيني‌ناپذيري در سياست كه ترامپ اتخاد كرده با نظريه «مرد ديوانه» (Madman Theory) در سياست خارجي امريكا قابل توضيح است كه پيشينه‌اي طولاني‌ دارد. اين ايده بر مبناي نمايش استراتژيك غيرمنطقي يا غيرقابل پيش‌بيني بودن رهبر سياسي شكل گرفته است تا از اين طريق، حريفان را مرعوب كند و در مذاكرات امتياز بگيرد.

اصطلاح «مرد ديوانه» عمدتا با ريچارد نيكسون، رييس‌جمهور امريكا در دوران جنگ ويتنام مرتبط است. نيكسون و مشاور امنيت ملي او، هنري كيسينجر باور داشتند كه اگر دشمنان امريكا تصور كنند رييس‌جمهور غيرمنطقي و بي‌ثبات است و ممكن است به اقدامات افراطي، نظير استفاده از سلاح‌هاي هسته‌اي دست بزند، احتمال عقب‌نشيني آنان در درگيري يا مذاكره بيشتر مي‌شود. اين نظريه بر ايجاد ترس و ابهام در ذهن حريفان متكي است و تلاش دارد از اين طريق، آنان را از تحريك يا مقابله با رهبري كه به ‌ظاهر غيرقابل پيش‌بيني است، بازدارد. براي مثال نيكسون از اين استراتژي براي فشار آوردن به ويتنام شمالي جهت ورود به مذاكرات استفاده كرد و همزمان سيگنال‌هايي به اتحاد جماهير شوروي و چين ارسال كرد كه امريكا ممكن است اقدامات شديد و غيرمنتظره‌اي انجام دهد. با اين‌ حال چنين رويكردي مي‌تواند نتيجه‌اي معكوس داشته باشد: افزايش تنش‌ها، بي‌اعتمادي متحدان و دشمنان به نيات واقعي و واكنش‌هاي غيرقابل پيش‌بيني از سوي حريفان. شكاف‌ها و تنش‌هاي متعدد بين ترامپ و متحدان اروپايي امريكا در دوره قبلي رياست‌جمهوري‌اش ناشي از همين سياست بود.

مهم‌تر اينكه اتخاذ استراتژي پيش‌بيني‌ناپذيري در سياست داخلي - رويكردي كه ترامپ بي‌پروا براي مرعوب كردن رقباي داخلي از آن بهره مي‌برد - مي‌تواند به گسترش آشوب، سردرگمي و اضطراب اجتماعي منجر شود، همان‌طور كه در دوره اول رياست‌جمهوري او شاهد بوديم. پيامدهاي چنين سياست‌ورزي به‌ويژه براي گروه‌هاي آسيب‌پذير جامعه نگران‌كننده‌تر است. جان هرد، يك نجار بازنشسته كه با بيماري تنفسي شديدي دست‌وپنجه نرم مي‌كند و براي زنده ماندن نيازمند مراقبت‌هاي پزشكي ويژه است، يكي از اين افراد است. او كه بدون كپسول اكسيژن و داروهاي خاص نمي‌تواند نفس بكشد، مي‌گويد: «من سال‌ها كسب‌وكار خودم را داشتم و مي‌فهمم كه در تجارت شخصي، پيش‌بيني‌ناپذيري ممكن است به چانه‌زني بهتر در معاملات كمك كند. اما در سياست، اين رويكرد بسيار خطرناك است. افرادي مثل من كه زندگي‌شان وابسته به حمايت‌هاي اجتماعي و بيمه‌اي است، ممكن است با تغيير ناگهاني سياست‌ها آسيب ببينند. اگر پوشش بيمه درماني من به‌يك‌باره تغيير كند، زندگي‌ام در خطر خواهد بود. از همين حالا نگران تصميمات ناگهاني ترامپ هستم.»

اين نگراني جان تنها در سطح فردي باقي نمي‌ماند. ايده‌هاي مناقشه‌برانگيز اخير ترامپ، نظير بازپس‌گيري كانال پاناما كه در سال ۱۹۷۷ جيمي كارتر رييس‌جمهور وقت امريكا طي معاهده‌اي مالكيت آن را به تدريج به پاناما بازگرداند، الحاق كانادا به امريكا به عنوان پنجاه‌ويكمين ايالت يا خريد ‌گرينلند، اگرچه بين مردم و رسانه‌ها دستمايه طنز شد، در واقع بخشي از همين استراتژي مه‌آلود كردن فضاي سياست و انحراف افكار عمومي هستند براي پيشبرد سياست‌هاي راديكال.

 

ثروتمندسالاري و قواعد و مصائبش

نزديكي ناگهاني ايلان ماسك، ثروتمندترين مرد جهان و دونالد ترامپ اگرچه موجي از شور و شعف را ميان هواداران ترامپ برانگيخته، اما نگراني‌هاي گسترده‌اي نيز درباره آينده سياست در ايالات متحده ايجاد كرده است. بسياري بيم آن دارند كه اين اتحاد پايه‌هاي ثروتمندسالاري (Plutocracy) را در امريكا مستحكم‌تر كرده و سياست اين كشور را بيش از پيش به كنترل ثروتمندان درآورد.

ماكس وبر، جامعه‌شناس آلماني، زماني از سياست به‌ مثابه حرفه سخن مي‌گفت، عرصه‌اي كه قواعد آن را سياستمداراني تعريف مي‌كنند كه علاوه بر تعهد به اصول اخلاقي، پيامدهاي تصميمات خود را در نظر مي‌گيرند و با مسووليت‌پذيري به ايفاي نقش مي‌پردازند. اما امروز، ترامپ در حال بازتعريف اين ميدان است؛ سياستي كه بيشتر شبيه به بازار شده است، جايي كه ثروتمندان با تكيه بر قواعد مالي و منطق سود حداكثري، ميدان سياست را در كنترل دارند. اين ايده كه بسياري از هواداران ترامپ را شيفته خود كرده، ناشي از احساس سرخوردگي و ازخودبيگانگي با سياستمداران متعارف واشنگتن در هر دو جناح جمهوري‌خواه و دموكرات است. آنان بر اين باورند كه اگر به ‌جاي سياستمداران فاسد واشنگتن، از هر دو جناح، تجار موفق و اهالي كسب‌وكارهاي سودآور بنشانيم، شرايط اقتصادي امريكا به مراتب بهتر از وضع موجود خواهد شد.

با اين‌ حال، براي بسياري پيامدهاي اين ايده‌ها و تضاد منافع مستتر در اقتصاد سياسي اين نظم سياسي جديد نگران‌كننده است. جان بايپس، يك معلم بازنشسته معتقد است آنچه ترامپ و تيمش به عنوان «اصلاح واشنگتن» مطرح مي‌كنند، مي‌تواند به فاجعه‌اي تمام‌عيار ختم شود. او نگران است كه انسداد سياسي و ناكارآمدي موجود در سيستم سياسي امريكا جاي خود را به نوعي فاشيسم يا ثروتمندسالاري بدهد. وي مي‌گويد: «در اين شكي نيست كه سيستم سياسي كنوني امريكا مدت‌هاست اثربخشي خود را از دست داده است. اما جايگزيني كه ترامپ و تيمش پيشنهاد مي‌دهند، اوضاع را به‌ مراتب بدتر خواهد كرد. نتيجه سياست‌هاي آنها ممكن است به ظهور نسخه‌اي از فاشيسم، ثروتمندسالاري يا حتي يك تئوكراسي ديني منجر شود كه در راس آن، ثروتمندان بر امريكا حكومت مي‌كنند.»

ايلان ماسك، مالك شركت‌هاي تسلا، اسپيس‌ايكس و پلتفرم ايكس (توييتر سابق) كه بيش از ۱۳۰ ميليون دلار به كمپين ترامپ كمك مالي كرده، نماد بارز اين جريان است. ماسك اكنون به دست راست ترامپ تبديل شده و با تشكيل كميته‌اي مشورتي كه آن را «دپارتمان كارآمدي دولت» ناميده (نامي بازيگوشانه كه مخفف آن DOGE نام رمزارز مورد علاقه ماسك است)، قرار است هزينه‌هاي دولت را كاهش داده و آن را «كارآمد» كند. طرح اوليه ماسك، به ‌وضوح سياست به ‌مثابه بازار را نمايندگي مي‌كند؛ دولتي كه بايد چابك، كوچك و سودآور باشد. اين برنامه شامل حذف احتمالي بسياري از نهادهاي فدرال، كاهش ۷۵ درصدي كارمندان دولت و كاهش بودجه‌هاي رفاهي نظير تامين اجتماعي و خدمات بهداشتي است. چنين تغييراتي مي‌تواند طبقات فرودست، دهك‌هاي پايين، و بازنشستگان تامين اجتماعي را به ‌شدت تحت تاثير قرار دهد.

همزمان ترامپ وعده داده است كه با استفاده از اختيارات ويژه رييس‌جمهور، در نخستين روز كاري خود ماليات‌هاي شركتي را كاهش دهد؛ اقدامي كه پيش‌بيني مي‌شود تا سال ۲۰۲۸ حدود ۲ تريليون دلار به كسري بودجه فدرال بيفزايد. اين مساله نگراني‌هايي را در ميان شهروندان، به‌ويژه افرادي مانند مایك لچميلر، مكانيك بازنشسته‌اي كه خود را از نظر سياسي مستقل از دو حزب دموكرات و جمهوري‌خواه مي‌داند، برانگيخته است. مایك معتقد است كه مهم‌ترين چالش اقتصاد امريكا كسري بودجه فدرال است. او مي‌گويد: «براي من، در هر انتخابات رياست‌جمهوري، مهم‌ترين مساله برنامه كانديداها براي كاهش كسري بودجه است. من به فكر نوه‌هايم هستم. اگر براي اين مشكل راه‌حلي پيدا نشود، در آينده آنها هستند كه متضرر خواهند شد.» مایك در ادامه توضيح مي‌دهد كه دليل راي ندادنش به ترامپ در هر دو انتخابات اين بود كه سياست‌هاي كاهش مالياتي او به نظرش باعث تشديد كسري بودجه شده است: «در پايان دوره اول ترامپ، كسري بودجه به بيش از ۳ تريليون دلار رسيد. اين يعني اينكه هزينه‌هاي ما با درآمدهاي‌مان همخواني ندارد. اما او باز هم مي‌خواهد اين كار را بكند. اين مسير، دير يا زود، به ورشكستگي دولت منجر خواهد شد.»

افزون بر اين، انتخاب‌هاي ترامپ براي سمت‌هاي كليدي دولت تاكنون اين تصور عمومي را تقويت كرده است كه برندگان اصلي سياست‌هاي او، حلقه وفاداران و ميلياردرها خواهند بود. تا اين لحظه، بيش از ۳۰ نفر از افرادي كه ترامپ براي مناصب دولتي برگزيده، از ميان ميلياردرهاي امريكايي بوده‌اند؛ مشخصا كساني كه كمك‌هاي مالي چند ده‌ميليون دلاري به كمپين انتخاباتي او كرده‌اند. اين تغييرات نگراني‌ها درباره آينده دموكراسي در امريكا را بيشتر كرده است. براي برخي اين سوال مطرح است كه در پايان دوره چهار‌ساله ترامپ، مردم عادي تا چه حد قادر خواهند بود بر ساختار سياسي كشور تاثير بگذارند؟ حمايت ميلياردرهايي نظير ماسك از سياست‌هاي راست افراطي و محافظه‌كاري مذهبي نيز اين نگراني را تشديد كرده است كه تركيب بيش از پيش قدرت، ثروت و مذهب چه آينده‌اي براي سياست در امريكا رقم خواهد زد.

 

جنگ تجارتي و كشاورزان

تا اواسط قرن بيستم، بسياري از كشاورزان از حاميان سرسخت حزب دموكرات بودند، حمايتي كه ريشه در برنامه «معامله نو» (New Deal) داشت. اين برنامه كه توسط فرانكلين روزولت در دهه ۱۹۳۰ اجرا شد، مجموعه‌اي از سياست‌هاي حمايتي، اجتماعي و اقتصادي بود كه براي مقابله با پيامدهاي ويرانگر بحران اقتصادي بزرگ (Great Depression) طراحي شده بود. «معامله نو» به كشاورزان كمك كرد تا از ركود و مشكلات اقتصادي آن دوران عبور كنند، اما از نيمه دوم قرن بيستم، اين حمايت به تدريج كاهش يافت و كشاورزان به سوي حزب جمهوري‌خواه گرايش پيدا كردند. اين تغيير در دهه ۱۹۸۰ و دوران رياست‌جمهوري رونالد ريگان به اوج رسيد. سياست‌ها و گفتمان ريگان در دفاع از ارزش‌هاي محافظه‌كارانه مسيحي، جذابيت ويژه‌اي براي كشاورزان مذهبي و محافظه‌كار داشت.

با اين حال، راي بي‌سابقه كشاورزان (حدود ۷۸ درصد) به دونالد ترامپ در انتخابات اخير، بسياري را شگفت‌زده كرده است. ترامپ كه نه در زندگي شخصي به ارزش‌هاي محافظه‌كارانه پايبند است و نه سياست‌هاي اقتصادي‌اش لزوما در جهت منافع كشاورزان پيش‌بيني مي‌شود، موفق شود اين قشر را به‌طور گسترده با خود همراه كند. رايان، مردي حدودا ۷۰ ساله كه در يك روستا در جنوب مينه‌سوتا زندگي مي‌كند، تمام عمر خود را در زميني كه از پدرش به ارث برده به كشاورزي مشغول بوده است. او مانند بسياري از كشاورزان منطقه، ذرت و سويا كشت مي‌كند و از حاميان سرسخت ترامپ است. به گفته او، وعده ترامپ براي انتصاب قضات محافظه‌كار دليل اصلي راي او به رييس‌جمهور پيشين است. رايان با يادآوري دوره اول رياست‌جمهوري ترامپ، زماني كه او توانست سه قاضي محافظه‌كار را به ديوان عالي و بسياري ديگر را به دادگاه‌هاي فدرال منصوب كند، از عملكرد او ابراز رضايت مي‌كند. وقتي از او مي‌پرسم كه آيا نگران تاثيرات احتمالي جنگ تجاري و سياست‌هاي تعرفه‌اي ترامپ بر محصولات خود نيست، پاسخش كوتاه و قاطع است: «نه، اينها حرف‌هاي دموكرات‌هاست. باور نكن.» از اين پاسخ رايان مي‌توان دريافت كه حمايت او از ترامپ فراتر از مسائل صرف اقتصادي است.

اما براي درك بهتر پيامدهاي احتمالي سياست‌هاي تجاري ترامپ بر كشاورزان، با پال گرمن، مشاور كشاورزي كه به كشاورزان مينه‌سوتا و ايالت‌هاي همسايه مانند آيووا و داكوتاي جنوبي مشاوره مي‌دهد، گفت‌وگو كردم. پال كه بيش از ۳۰ سال است با كشاورزان و شركت‌هاي كشاورزي منطقه غرب‌ميانه امريكا در ارتباط است، از راي كشاورزان به ترامپ و تعصب آنها نسبت به ترامپ همچنان شگفت‌زده است. او معتقد است كه هزينه جنگ تجاري و تعرفه‌اي ترامپ را همين كشاورزان حامي او پرداخت خواهند كرد. پال با يادآوري دوره اول ترامپ توضيح مي‌دهد كه چگونه جنگ تجاري او با چين كه بزرگ‌ترين واردكننده سويا از امريكا بود، به كشاورزاني مثل رايان ضربه زد. او مي‌گويد: «در پاييز ۲۰۱۸، ترامپ تعرفه فولاد را وضع و چين در واكنش، واردات دانه سويا از امريكا را متوقف كرد. اين سياست باعث شد چين خود را از واردات سوياي امريكا مستقل كند و شهرت ۵۰ ساله ما به عنوان منبعي قابل اعتماد براي عرضه سويا از بين برود. چين حتي براي كاهش وابستگي خود، به توسعه زيرساخت‌ها و مزارع كشاورزي صنعتي در كشورهايي مانند برزيل، آرژانتين و آفريقاي جنوبي روي آورد تا مسيري مطمئن براي واردات دانه سويا، ذرت، گندم و ساير اقلام براي خود فراهم كند.» اشاره پال به ابتكار «كمربند و جاده» چين است كه در آن چين با توسعه پروژه‌هاي زيرساختي مثل ساخت بنادر، راه‌آهن، بزرگراه‌ها و تاسيسات انرژي در آسيا، آفريقا، اروپا و امريكاي جنوبي به دنبال ايجاد مسيرهاي تجاري جديد، تامين منابع و گسترش نفود اقتصادي و سياسي است.

پال پيش‌بيني مي‌كند كه در دوره دوم ترامپ نيز اتفاقات مشابهي رخ خواهد داد. او هشدار مي‌دهد كه سياست‌هاي تعرفه‌اي ترامپ عليه مكزيك مي‌تواند صادرات ذرت امريكا را تهديد كند. به گفته او، امريكا سالانه حدود ۳۸۰ ميليون تن ذرت توليد مي‌كند كه بيشتر آن در همين ايالت‌هاي «كمربند ذرت» توليد مي‌شود. از اين ميزان، ۱۵۰ ميليون تن براي مصارف داخلي خوراكي و ۱۳۰ ميليون تن براي توليد اتانول استفاده مي‌شود و حدود ۱۰۰ ميليون تن باقيمانده صادر مي‌شود كه مكزيك بعد از چين بزرگ‌ترين وارد‌كننده آن است. پال مي‌گويد: «در صورت توقف خريد ذرت توسط چين و مكزيك، بازار صادراتي امريكا دچار بحران خواهد شد. علاوه بر اين، برنامه پيشنهادي كانديداي ترامپ براي سازمان حفاظت از محيط زيست براي حذف استاندارد سوخت‌هاي تجديدپذير نيز مي‌تواند بازار داخلي ۱۳۰ ميليون تني اتانول را از بين ببرد.» به باور پال، اين سياست‌ها پيامدهاي فاجعه‌باري براي توليدكنندگان ذرت خواهد داشت. نشانه‌هاي تاثيرات منفي اين سياست‌هاي اعلامي ترامپ حتي از همين حالا در حال آشكار شدن است. به گفته او با اعلام برنامه‌هاي تعرفه‌اي احتمالي ترامپ، درخواست‌هاي كشاورزان براي دريافت كمك‌هاي مالي در ماه‌هاي ژانويه و فوريه ۲۰۲۵ به‌طور چشمگيري افزايش يافته است.

 

مداخله‌گرايي يا انزواگرايي؟

اگرچه جمهوري‌خواهان پيروز انتخابات رياست‌جمهوري اخير امريكا بوده‌اند، هنوز دقيقا نمي‌توان گفت سياست خارجي ايالات متحده به كدام سمت خواهد رفت: مداخله‌گرايي بيشتر يا بازگشت به انزواگرايي كلاسيك پيش از جنگ جهاني دوم. ترامپ نه در سياست داخلي و نه در سياست خارجي لزوما سياست‌هاي متعارف جمهوري‌خواهان را نمايندگي مي‌كند، سياست‌هايي كه با رياست‌جمهوري رونالد ريگان در دهه ۱۹۸۰ تثبيت شد. ريگان در سياست داخلي ارزش‌هاي محافظه‌كارانه راست مسيحي را نمايندگي مي‌كرد و رياست‌جمهوري‌اش (۱۹۸۱–۱۹۸۹) نقطه عطفي در سياست امريكا بود كه در آن اتحاد ميان حزب جمهوري‌خواه و مسيحيان انجيلي به شكلي عميق شكل گرفت. اين ائتلاف نقشي كليدي در پيروزي‌هاي انتخاباتي ريگان و سياست‌هاي دولت او ايفا كرد و تاثيري ماندگار بر فرهنگ سياسي امريكا برجاي گذاشت كه در آن مخالفت با سقط جنين، فمينيسم و حقوق اقليت‌هاي جنسي و همچنين ترس از گسترده‌تر شدن سكولاريسم در جامعه امريكا نقش محوري پيدا كرد. در سياست خارجي هم ريگان سياست مداخله‌گرايانه امريكا در دوران جنگ سرد را تثبيت كرد؛ سياستي كه روساي‌جمهور دموكرات بعدي نيز آن را دنبال كردند و به سياست رسمي امريكا براي چند دهه تبديل شد.

اما ترامپ در گفتار، پندار و كردار شخصي‌اش به هيچ‌وجه همچون ريگان نماينده ارزش‌هاي محافظه‌كارانه مسيحي نيست. رابطه‌اش با بخش محافظه‌كار و سنتي جامعه بيشتر مبتني بر يك معامله برد-برد براي پيروزي در انتخابات است، چيزي كه پايگاه مذهبي‌اش نيز از آن آگاه است. آنها به خوبي از پرونده‌هاي روابط جنسي، مالياتي و قانوني ترامپ آگاهند. آنها مي‌دانند كه ترامپ يك مسيحي معتقد در زندگي شخصي‌اش نيست، اما اين را هم مي‌دانند كه در حمايت از وضع قوانين سختگيرانه‌تر عليه اقليت‌هاي جنسي، مهاجران و سقط جنين با انتصاب گسترده قضات محافظه‌كار ترامپ موفق‌تر از هر رييس‌جمهور جمهوري‌خواه معتقدي بوده است.

در سياست خارجي هم به نظر مي‌رسد ترامپ ادامه ريگان نيست. شعار «اول امريكا» كه يادآور سياست انزواگرايانه غالب ايالات متحده در نيمه اول قرن بيستم است، اين سوال بزرگ را مطرح كرده كه آيا دولت جديد امريكا ادامه سياست‌هاي تثبيت‌ شده ريگان را دنبال خواهد كرد يا به انزواگرايي پيش از جنگ جهاني دوم بازخواهد گشت، البته به استثناي حمايت كامل از اسراييل، سياستي كه مورد حمايت گسترده لابي‌هاي واشنگتن و پايگاه راي مسيحيان انجيلي ترامپ است. با توجه به اينكه گزينه‌هاي انتخابي ترامپ تا اين لحظه براي سمت‌هاي سياست خارجي هر دو سياست را نمايندگي مي‌كنند، ابهامات بيشتر شده است. نحوه مواجهه با جنگ روسيه و اوكراين، مساله چين و تايوان و مساله ايران از جمله مسائلي است كه جهت حركت سياست خارجي ترامپ را مشخص خواهد كرد.

سياست خارجي معمولا مساله اصلي در انتخابات امريكا نيست و مساله ايران نيز در سياست خارجي ايالات متحده به اندازه موضوعات روسيه و چين در سال‌هاي اخير اهميت نداشته. جز مساله گروگانگيري در تهران در دوره جيمي كارتر كه يكي از متغيرهاي مهم تاثيرگذار در نتايج انتخابات ۱۹۸۰ بود و به شكست كارتر در برابر ريگان كمك كرد، مساله ايران هيچ‌گاه در صدر ليست موضوعات تعيين‌كننده سياست خارجي نبوده است. با اين حال، سياست احتمالي دولت جديد در قبال ايران روشن‌تر از ابهامات موجود در موضوعات چين و روسيه است. به‌رغم اختلافات سياسي و موضع‌گيري‌هاي متضاد گزينه‌هاي انتخابي در مورد نحوه مواجهه با چين و روسيه، به نظر مي‌رسد آنها در يك زمينه اشتراك نظر دارند و آن هم فشار بيشتر بر ايران است. اختلافي اگر باشد بيشتر بر سر نوع فشار است.

وزير پيشنهادي وزارت خارجه، ماركو روبيو، سناتور فلوريدا و از كوبايي‌تبارهاي فلوريداست. ماركو روبيو ۵۴ ساله اگرچه نسبتا جوان است، اما در سياست خارجي دنباله‌روي سياست‌هاي مداخله‌جويانه جنگ سردي مشابه با رويكرد رونالد ريگان است و خواهان حفظ و گسترش قدرت نظامي ايالات متحده به عنوان يك عامل بازدارنده و ابزار نفوذ است، به خصوص در برابر قدرت چين. او در كنار اتخاذ سياست خصمانه نسبت به چين، خواهان فشار هر چه بيشتر بر ايران است و از مخالفان سرسخت برجام در دوره قبل بود. با اين حال، از طرف ديگر افرادي مانند تولسي گابارد، گزينه پيشنهادي ترامپ براي رياست اطلاعات و امنيت ملي، مدافع عدم مداخله‌گرايي است و بر اجتناب از جنگ‌هاي غيرضروري و اولويت دادن به ديپلماسي تاكيد دارد. گابارد اغلب از آنچه «مجتمع نظامي-صنعتي» و حمايت دوحزبي از جنگ‌هاي بي‌پايان مي‌نامد، انتقاد كرده و خواستار بازنگري در اولويت‌هاي سياست خارجي ايالات متحده براي تمركز بر نيازهاي داخلي است. اگرچه او مدافع يك سياست امنيت ملي قوي است، موضع او عموما در تضاد با سياست‌هاي مداخله‌گرايانه‌اي است كه ماركو روبيو نمايندگي مي‌كند. از سوي ديگر، انتخاب استيون ميلر، گزينه ترامپ براي رييس ستاد در امور سياست، پيچيدگي را بيشتر مي‌كند. رويكرد استيون ميلر به سياست خارجي بر ملي‌گرايي، يك‌جانبه‌گرايي و سياست‌هاي مهاجرتي تمركز دارد و آن را از مداخله‌گراياني مانند ماركو روبيو و حتي غيرمداخله‌گراياني مانند تولسي گابارد متمايز مي‌كند. ديدگاه‌ ميلر كه از مشاوران ارشد و نويسندگان اصلي سخنراني‌هاي ترامپ هم هست، بيشتر با رويكرد «اول امريكا» ترامپ همخواني دارد كه از مشاركت‌هاي گسترده نظامي امريكا و سياست‌هاي تغيير رژيم اجتناب مي‌كند، اما از موضع‌گيري سختگيرانه عليه كشورهايي مانند چين و ايران حمايت مي‌كند و بر ابزارهايي مانند تحريم‌هاي اقتصادي، محدوديت‌هاي تجاري و ساير ابزارهاي غيرنظامي فشار تاكيد دارد.

اينكه شرايط در ماه‌هاي آينده چطور پيش برود و كدام يك از اين گروه‌ها دست بالا را در كاخ سفيد پيدا كند، نحوه مواجهه با ايران را نيز تا حدودي تعيين خواهد كرد. اما با توجه به سنت قوي مداخله‌گرايان در كنگره، كاخ سفيد و لابي‌هاي واشنگتن، احتمال ريل‌گذاري سياسي جديد ضعيف‌ به نظر مي‌رسد. احتمالا دولت جديد ترامپ هم مداخلات غيرنظامي بيشتر را از طريق اعمال تحريم‌ها و سياست فشار حداكثري پيش خواهد گرفت، به‌ويژه كه «بندهاي غروب» برنامه جامع اقدام مشترك (برجام) نيز نزديك و بعيد است كه دولت جديد امريكا به راحتي چنين امتيازي را دو دستي تقديم ايران كند، به‌ويژه كه يكي از دلايل خروج ترامپ از برجام در ۲۰۱۸ همين بندها بود كه آن را امتيازي بيش از اندازه به ايران مي‌دانست.

 

گسترش بيگانه‌هراسي و نگراني‌هاي همراه آن

وقتي ترامپ در يكي از مناظرات انتخاباتي ادعا كرد كه مهاجران پورتوريكويي در شهر اسپرينگ‌فيلد سگ‌هاي خانگي امريكايي‌ها را مي‌خورند، اگرچه اين اظهارات احمقانه به نظر مي‌رسيد، اما بازتابي از سياست‌هاي ضدمهاجرتي او بود. با انتخاب تام هومن به عنوان رييس اداره مهاجرت كه به مواضع سختگيرانه و حمايت بي‌قيد و شرط از سياست‌هاي ترامپ در كنترل مرزها و مهاجرت معروف است، ترامپ قول داده است كه يكي از بزرگ‌ترين طرح‌هاي اخراج جمعي مهاجران در تاريخ امريكا را اجرا كند.

اين سياست‌ها نگراني‌هاي زيادي ايجاد كرده است. جووان، معلمي بازنشسته، نگران پيامدهاي سياست‌هاي ضدمهاجري جديد بر فرزندان مهاجران فاقد مدارك است، گروهي كه با عنوان «رويابين‌ها» (dreamers) شناخته مي‌شوند. اين اصطلاح به مهاجراني اشاره دارد كه در كودكي به امريكا آمده‌اند و در اين كشور بزرگ شده‌اند، اما به دليل نداشتن مدارك اقامتي، آينده‌اي نامشخص دارند. اين افراد كه امريكا را خانه خود مي‌دانند، مدرسه و دانشگاه را در اين كشور گذرانده‌اند و اغلب هيچ جايي غير از امريكا را نمي‌شناسند، اكنون ممكن است تحت تاثير سياست‌هاي جديد اخراج جمعي، از كشوري كه تنها وطن خود مي‌دانند، بيرون رانده شوند.

علاوه بر اين، از نظر اقتصادي نيز اين سياست‌هاي ضدمهاجرتي نگراني‌هايي ايجاد كرده است. بخش‌هاي كليدي مانند كشاورزي، صنعت گوشت و مرغ، صنعت ساختمان و ديگر مشاغل سخت، به‌ شدت به كارگران مهاجر، به‌ويژه از مكزيك و امريكاي جنوبي، وابسته‌اند. اين كارگران كه اغلب فاقد مدارك اقامتي هستند، در معرض خطر اخراج قرار دارند. اخراج گسترده اين نيروي كار مي‌تواند زنجيره عرضه و تقاضا را مختل كرده و تورم را افزايش دهد. طبق آمار، بيش از ۴۰ درصد كارگران بخش كشاورزي امريكا را مهاجران بدون مدارك اقامتي تشكيل مي‌دهند. اخراج اين افراد مي‌تواند باعث افزايش حدود ۱۰ درصدي قيمت‌ها و ايجاد اختلال جدي در سيستم كشاورزي شود.

 

سيستم آموزشي و محافظه‌كاري سياسي-مذهبي

دوگانه تگزاس و كاليفرنيا به عنوان دو قطب فرهنگي متضاد كه به ‌ترتيب نماينده ارزش‌هاي محافظه‌كارانه و پيشرو هستند، در سال‌هاي اخير با ظهور يك ضلع جديد، يعني فلوريدا، به معادله‌ پيچيده‌تري تبديل شده است كه جمهوري‌خواهان از آن به عنوان «جنگ فرهنگي» (Cultural War) ياد مي‌كنند. اصطلاح «جنگ فرهنگي» به نزاع ايدئولوژيك محافظه‌كاران با ليبرال‌هاي پيشرو اشاره دارد كه حول محور ارزش‌ها، باورها و هنجارهاي اجتماعي مي‌چرخد و موضوعاتي نظير مهاجرت، حقوق مدني، سياست‌هاي آموزشي و هويت فرهنگي را دربرمي‌گيرد.

جمهوري‌خواهان بر گسترش و آموزش ارزش‌هاي مسيحي محافظه‌كارانه، خانواده‌هاي مبتني بر هنجارهاي دگرجنس‌خواهانه، سياست‌هاي مهاجرتي سختگيرانه، آزادي حمل سلاح و انكار وجود تبعيض نژادي سيستماتيك در امريكا تاكيد دارند. در مقابل، ليبرال‌هاي پيشرو از ترويج ارزش‌هاي مدني و سكولار، حمايت از برابري جنسيتي، آزادي سقط جنين، حقوق اقليت‌هاي جنسي، كنترل سلاح و ضرورت آموزش نظريه انتقادي نژاد (Critical Race Theory) به منظور آگاهي‌بخشي در مورد تبعض نژادي سيستماتيك عليه سياهپوستان و غيرسفيدپوستان حمايت مي‌كنند. اين رويكرد كه به «فرهنگ وُوك» (Woke Culture) شناخته مي‌شود، هدفش افزايش آگاهي درباره نابرابري‌هاي اجتماعي همچون تبعيض نژادي، جنسيتي و حقوق اقليت‌هاست. در سال‌هاي اخير، اين شكاف به ‌شدت عميق‌تر شده است. ران دسانتس، فرماندار جمهوري‌خواه فلوريدا، همراه با ديگر رهبران محافظه‌كار و دونالد ترامپ، مبارزه با «فرهنگ ووك» را به محور اصلي سياست‌هاي خود تبديل كرده‌اند. محافظه‌كاران كه اين اصطلاح را با لحني تحقيرآميز به‌ كار مي‌برند، آن را يك ايدئولوژي جعلي مي‌دانند كه عدالت را بر پايه هويت مطالبه مي‌كند. دسانتس و ساير محافظه‌كاران هرگونه وجود بي‌عدالتي سيستماتيك در امريكا را انكار مي‌كنند. از مهم‌ترين اقدامات دسانتس در اين زمينه مي‌توان به تصويب قانوني در سال ۲۰۲۲ اشاره كرد كه تدريس موضوعات مرتبط با نظريه انتقادي نژاد در مدارس و محيط‌هاي كاري فلوريدا را ممنوع كرد! ترامپ نيز وعده داده است كه سياست‌هاي مشابهي را در سطح فدرال اجرا كند و اين مساله را به يكي از اولويت‌هاي اصلي خود در مبارزات انتخاباتي تبديل كرد.

كيت، معلمي بازنشسته، نگران پيامدهاي اين سياست‌ها بر سيستم آموزشي است. او مي‌گويد: «يكي از چيزهايي كه من را به ‌شدت نگران چهار سال آينده مي‌كند، اين است كه دانش‌آموزان و نسل جديد تحت تاثير اين سياست‌هاي محافظه‌كارانه و ديگري‌هراسي قرار خواهند گرفت. امريكا را مهاجران ساخته‌اند. دانش‌آموزان بايد بياموزند كه چگونه با افرادي كه با آنها متفاوت هستند، در كنار هم زندگي كنند.» جان هرد نيز از احتمال حذف يا تغيير محتواي دروس مدني (Civic Courses) در مدارس ابراز نگراني مي‌كند. او معتقد است كه اين دروس كه به آموزش اصول، كاركردها و ارزش‌هاي حكومت دموكراتيك و همچنين حقوق و مسووليت‌هاي شهروندي مي‌پردازند، نقشي اساسي در آماده‌سازي دانش‌آموزان براي مشاركت موثر در جامعه دارند. جان فراي، استاد بازنشسته زيست‌شناسي و كشاورز هم نگران تغييرات احتمالي در سيستم آموزشي است. او مي‌گويد: «من فرزند يا نوه‌اي ندارم كه شخصا نگران آنها باشم، اما نگران نسل جديد هستم كه قرار است در چهار سال آينده تحت تاثير ايده‌هاي محافظه‌كارانه بزرگ شوند.» سرخورده از نتايج انتخابات، جان معتقد است: «در حال حاضر، تنها راه‌حل اين است كه ايالت‌ها در برابر سياست‌هاي فدرال مقاومت كنند.» اشاره‌اي است به رويكرد اتخاذي ايالت‌ها در مواقعي كه حزب مخالف در واشنگتن قدرت را به دست مي‌گيرد كه سعي مي‌كنند با اجراي سياست‌هاي متضاد، اثرات سياست‌هاي فدرال را محدود كنند. در اقدامي نمادين براي نشان دادن مقاومت در برابر سياست‌هاي احتمالي دولت ترامپ، جان اخيرا پرچم ايالت مينه‌سوتا را در كنار پرچم امريكا بر سر در خانه‌اش برافراشته است.

آینده‌ای که ترامپ برای امریکا رقم خواهد زد، همچنان در هاله‌ای از ابهام است. با این حال آنچه روشن است، این است که امریکا در پایان این دوران چهره‌ای متفاوت خواهد داشت؛ تفاوتی که نه تنها مسیر آینده این کشور، بلکه سیاست در سطح جهانی را نیز عمیقا متاثر خواهد کرد. ترکیب قدرت، ثروت، و ایدئولوژی محافظه‌کارانه که در این دوره بیش از پیش برجسته خواهد شد، تاثیرات گسترده‌ای بر سیاست داخلی و خارجی ایالات متحده خواهد داشت. مهم‌تر از آن، قدرت گفتمانی و هژمونیک این جریان می‌تواند به احیای جنبش‌ها و احزاب راست افراطی در سراسر جهان منجر شود و گفتمان‌های عمومی، سیاست‌ها و دولت‌ها را با شدت بیشتری به سمت راست افراطی سوق دهد. چنین تغییری کار نیروها، فعالان و سیاستمداران پیشرو و دموکراسی‌خواه را در سال‌های پیش‌رو دشوارتر خواهد کرد. با این حال نباید فراموش کرد که زمان‌های بحرانی فرصتی مناسب برای تامل، بازاندیشی و تغییر فراهم می‌کنند. این دوران می‌تواند آغازی باشد برای بازنگری در سیاست‌هایی که بخش بزرگی از جامعه را از خود بیگانه کرده‌اند؛ سیاست‌هایی که بسیاری را به حدی خسته و سرخورده می‌کنند که هر جایگزینی به نظرشان مطلوب‌تر از وضع موجود می‌آید. این لحظات، فرصتی است برای نیروهای پیشرو تا استراتژی‌هایی مردمی‌تر، کارآمدتر و پایدارتر بیابند. همچنین زمانی است برای تمرین گوش دادن و همدلی با آنانی که از وضع موجود رویگردان شده‌اند؛ فرصتی برای درک خشم و ناامیدی‌شان و تبدیل آن به نیرویی برای بازگشت به مردم.

ویژه روز
عکس روز
خبر های روز