
اصلاحطلبان به برنامههای ملموس بپردازند
سیر تغییر و تحولات در جامعه بسیار بالاست و با ظهور فضای مجازی نیز عملکردها و رخدادها بیش از پیش شفافتر شده و به عبارتی در اتاق شیشهای قرار گرفته است. با این وجود امروز جامعه با چند موضوع مهم مواجه است که اگر از بحث ویروس کرونا و تاثیرات آن در شئون مختلف جامعه بگذریم بحث مشکلات معیشتی مردم، نارضایتیها و برخی ناکارآمدیها از یکسو و بحث انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ و مشارکت مردم در آن از سوی دیگر مسائلی است که بدان پرداخته میشود. آنچه مسلم است رضایت جامعه و مشارکت در انتخابات اموری هستند که ارتباط متقابل دارند و نمیتوان از انتخابات بدون مشارکت مردم صحبت کرد. همانطور که نمیتوان از مشارکت حداکثری بدون جلب رضایت مردم سخن گفت. لذا بسیاری بر این عقیدهاند که در فاصله ۴ ماه مانده تا انتخابات ۱۴۰۰ اگر میخواهیم شاهد مشارکت حداکثری باشیم باید مجموعهای از اتفاقات توأمان و به طور همزمان رخ دهد تا تغییراتی در جامعه بوجود آید و به جامعه بقبولاند که بازهم میتوان به تغییر از محل صندوق رای خوشبین بود. برای بررسی شرایط فعلی جامعه، رابطه ملت- دولت، انتخابات ۱۴۰۰ و کنش اصلاحطلبان با محمد صادق جوادی حصار فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی به گفت و گو پرداخته است که میخوانید.
ارزيـــابي شــما از شرايط امروز جامعه با توجه به مشکلات معيشتي مردم ، نارضايتيهاي موجود و در پيش بودن انتخابات 1400 چگونه است؟
دو نگاه با شدت و ضعف درباره انتخابات و شرايط عمومي کشور وجود دارد. عدهاي معتقدند با تمام ضعفها و کاستيهايي که بخشي از آن محصول مديريت داخلي کشور و بخش ديگري از آن نتيجه تحريمهاي بينالمللي و دشمنيهاي کشورهاي غربي است باز هم چارهاي جز رفتن به سمت اصلاح امور و تغيير در کشور وجود ندارد. اين نگاه ميگويد که بايد ضعفها و کاستيها را با تلاش و مقاومت از ميان برداشت و با ايجاد اميد بيشتر در ميان مردم و افزايش مشارکت از يک سو فشارهاي بينالمللي را کم کرد و از سوي ديگر نيز نارساييهاي داخلي را کم کرد. بنابراين معتقدند که اگر مشارکت مردم در امر انتخابات و تعيين سرنوشت هر چه بيشتر موثر باشد طبيعتا در بعد داخلي و بينالمللي تاثير بيشتري خواهند داشت. مقابل اين ديدگاه افرادي هستند که معتقدند صدر و ذيل سياستهاي دروني و بيروني کشور به گونهاي بسته شده که مشارکت يا عدم مشارکت مردم در انتخابات تغيير قابل ملاحظهاي در اين سياستها بهوجود نميآورد. يعني اگر همه مردم هم پاي صندوقهاي راي بيايند و در انتخابات شرکت کنند و معتقد باشند که ميتوانند سياست خاورميانهاي يا جهاني ايران را در بعد تعاملات برجامي يا ديگر انواع تعامل در سياست خارجي تغيير دهند اين امکان را نخواهند داشت. چرا که سياست خارجي توسط ارکان قدرت غيردولتي در کشور تعريف ميشود و از طرف ديگر شرايط قانوني اجازه پارهاي از تغييرات را حتي اگر ارادهاي در دولتها وجود داشته باشد هم نميدهد. مثلا در سياست منطقهاي برخي ارکان خارج از دولت هستند که تعيين کنندگي دارند پس چرا ما راي بدهيم که شايد گشايشهايي در ابعاد اقتصادي براي کشور فراهم شود. آنها معتقدند که مجلس نميتواند محصول راي و نظر واقعي مردم باشد چون نگاه صاحبان نظارتي استصوابي اينگونه است که مجلس فقط بايد جايگاه افراد ذوب در ولايت باشد و کسي حق مخالفت يا انتقاد را ندارد. بنابراين وقتي چنين امکاني فراهم نميشود که منتقدان و مخالفان سياست جاري کشور بخواهند از صندوق راي روانه مجلس شوند چه دليلي دارد که در انتخابات شرکت کنيم. اين افراد معتقدند که هرچه در انتخابات کمتر شرکت کنيم دولت از پشتوانه کمتري برخوردار خواهد شد و در سايه آن ممکن است بيشتر به مطالبات مردم که شايد بعضا خلاف منوياتشان است تن بدهند و تسليم اراده مردم شوند. اين دو نگاه فعلا در فضاي عمومي کشور ساري و جاري است. طرفداران هر دو نگاه هم در حال تلاش هستند. موافقان حضور حداکثري در انتخابات تلاش ميکنند تا مشارکت مردم افزايش پيدا کند و اميد به تاثير به مديريت کشور از کانال انتخابات بيشتر شود. آن افرادي هم که معتقدند بايد تحت شرايط عدم مشارکت و همراهي دولت را ملزم به و مجاب به تحقق مطالبات مردم کنيم هم در حال تلاش هستند که از حضور مردم در پاي صندوقهاي راي بکاهند و انگيزه براي حضور در انتخابات را کاهش دهند تا دولت و برخي ارکان حاکميت مجبور به توجه به مطالبات جريانات منتقد و مردم باشد. اين 2 رويکرد شانه به شانه با هم مصاف ميکنند و در تلاش هستند که يکي بر ديگري غلبه پيدا کند.
بــا توجه به آنچه در صحن جامعه ديده ميشود فکر ميکنيد طي 4 ماهه مانده تا انتخابات تغييراتي رخ خواهد داد که مردم را براي حضور و مشارکت حداکثري در انتخابات پيش رو ترغيب کند؟
ابن بستگي بسيار زيادي به عملکرد و رويکرد دستگاههاي حاکميتي به موضوع انتخابات خواهد داشت اگر آنها در پي اين باشند که همه عوامل پديد آورنده شرايط کنوني را اولا شناسايي کنند و ثانيا از بين برده يا کاهش دهند چنانکه مردم آن را متوجه شوند و از طرفي مردم را به راستيآزمايي دعوت کنند که ببينيد ما اين کار را خواهيم کرد يانه؛ تا مردم حداقل براي راستيآزمايي در مرحله اول که ثبتنام است ثبت نام کنند. بعد در مرحله دوم که تاييد صلاحيتهاست به ويژه در شوراها نظاره کنند که دستگاههاي نظارتي چگونه عمل خواهد کرد. در انتخابات رياست جمهوري نيز اين را تبليغ و ترويج کنيم که رياست جمهوري بايد جلوه گاه آراء و نظرات همه اقشار مردم باشد و همه ديدگاههاي کشور امکان رقابت در انتخابات رياست جمهوري را چه به صورت انتخاب شونده و چه به صورت انتخاب کننده داشته باشند؛ به اين مساله خواهيم رسيد که مردم چقدر باور ميکنند که انتخابات چه ميزان ميتواند منشأ اثر باشد و رئيسجمهور بر آمده از راي مردم ميتواند مجري اداره برنامهها و منويات مردم است. لذا براي اينکه همه سلايق بتوانند گزينشگري مناسبي در انتخابات داشته باشند باشند بايد گزينههاي مورد نظر خود را در انتخابات ببينند. از اين رو اين بر شوراي نگهبان و مديران اجرايي کشور است که مردم را براي حضور در انتخابات دعوت کنند و از آنها بخواهند که راستيآزمايي کنند که دولت و حاميان اين کار را خواهد کرد يانه. اين مرحله بعدي است که ميتواند بخشي از اعتماد و اميد کاهش يافته را بازتوليد، احيا و در جامعه ساري و جاري کند. اگر اين اتفاق در انتخابات اين دوره رياست جمهوري رخ دهد و در انتخابات بعدي مجلس نيز تکرار شود ميتوان اميدوار بود که اين ديوار بياعتمادي که بين دولت و مردم شکل گرفته کم کم از ارتفاعش کم شود و خشت از روي خشت برداشته شود تا بتوانند يکديگر را ببينند. اگر اين اتفاق بيفتد همان قدر که طول کشيد تا اين شرايط بهوجود آمد شايد کمتر طول بکشد که از بين برود. اميدواريم در آن شرايط اعتماد مردم افزايش پيدا کرده باشد و دولتهاي برخواسته از راي و نظر مردم و متعهد به برنامههاي تاييد شده مردمي بتوانند به کار سازندگي، توسعه بخشي و ابعاد مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي ،فرهنگي و انساني جامه عمل بپوشانند و انشاءا... کشور را به مرزي از رشد، توسعه، رفاه و امنيت برسانند که مورد انتظار و در شأن مردم ايران است.
مـــهمترين چالشي که امروز موجبات کاهش اعتماد و ريــزش سرمايه اجتماعي را فراهم آورده چيست؛ اساسا حل مشکلات معيشتي ميتواند ديوار بياعتمادي را بردارد يا نگاه باز به کنشگري فعال جريانات سياسي در انتخابات؟
من معتقدم همه اين موارد با هم ميتواند به افزايش اعتماد عمومي و کمک کند و هيچکدام به تنهايي نميتوانند از پس اين مشکل بر آيند. يعني نه صرف حل مشکلات اقتصادي به تنهايي نميتواند اين خلأ را پر کند و نه باور مردم و حاکميت به تنهايي ميتواند اين مشکل را حل کند. البته برخي از اين مولفهها ميتوانند مبناييتر باشند. يعني اگر بتوان بين دولت و ملت اعتماد، همدلي و همراهي بوجود آورد ميتوان گفت که تا حد زيادي مشکلات و مسائل اقتصادي تقسيم خواهد شد، شکاف بين اقشار مختلف کاهش خواهد يافت و دولتيها نيز تافته جدا بافته از مردم تلقي نميشوند. همين امر ميتواند به همراهي و همدلي مردم منجر شود. اگر اين اتفاق رخ دهد ميتواند زمينهساز اتفاقات بهتري هم باشد. مثلا ميتواند به مشارکت در انتخابات يا مشارکت در توسعه سياسي و اقتصادي و سرمايهگذاري کمک کند. وقتي مردم به کمک دولت ميآيند و سرمايههاي خرد خود را وارد بورس ميکنند تا از اين طريق به عرصه توليد گسيل شود و چرخ توليد به حرکت در بيايد و عدهاي که چوب لاي چرخ گذاشتند و مردم را دچار ضرر و زيان اقتصادي ميکنند، نميشود گفت که اگر مردم در شرايط مشابه قرار بگيرند به اين وعده عمل خواهند کرد، دوباره به عرصه آمده و به کمک دولت ميشتابند. بنابراين به نظر من بايد مجموعهاي از اتفاقات به صورت همزمان و توأمان رخ دهد تا بتوانيم بخشي از اين بياعتماديهاي پديد آمده طي ساليان را به بوته فراموشي سپرده يا دستخوش تغيير کنيم.
به واسطه همين اتفاقات جريان اصلاحات نيز با ريزش سرمايه اجتماعي خود مواجه شده است؛ اساسا اصلاحطلبان بايد چگونه به بازيابي اين اعتماد و سرمايه از دست رفته همت گمارند؛ اين امر شدني است؟
البته اين کار سخت است اما اصلاحطلبان چارهاي ندارند و بايد در اين جهت حرکت کنند. شعار اصلاحطلبان اصلاح امور است که ميتواند از اصلاح نگرش به مقولات هم آغاز شود. اصلاح نگرش و بينش به موضوعات و اصلاح رفتار سياسي و اجتماعي در مقولات انتخاباتي، امر مشارکت و سرمايهگذاري و مراودات داخلي، ملي و بينالمللي همه ميتواند از موضوعات اصلاحي باشد و هر کدام ميتواند خودشان موضوعي براي تغيير و اصلاح باشند. لذا اصلاحطلبان راه ديگري ندارند. وقتي که ميخواهند به اصلاح امور بپردازند بايد دائم اين مسير را طي کنند و هر موضعي که يک روزي مورد نقد و بررسي قرار گرفته مجددا هم ميتواند مور نقد قرار گيرد و دستخوش تغييرات به روز شود. نيازهاي اين زماني، اين مکاني و مبتني بر دستاوردهاي علمي و فرهنگي جهاني ميتواند موضوع برنامههايي باشد که اصلاحطلبان براي تغيير بر روي آن فکر ميکنند.
ايــن تـــغيير مولفههايي ميتواند داشته باشد؛ گفتوگوي صادقانه با مردم يا روندهاي ديگر مثل کمک به دولت براي حل مشکلات جاري کشور؟
يکي از اموري که به نظر من خيلي اهميت دارد اين است که از افراط و تفريط در ارائه برنامهها يا طرح موضوعات، ظرفيت موجود در کشور يا امکاناتي که ميتواند در اختيار اصلاحطلبان قرار بگيرد بايد پرهيز شود. متاسفانه ما به اين مقوله يا توجه نداشته و يا کمتر توجه کرديم. معمولا در حوزه اصلاحطلبان مطالباتي مطرح ميشده که تحققشان خيلي سخت يا خيلي غيرممکن بوده است. لذا طرح موضوعاتي که از دسترس خارجند و نميتوان به سرعت به آنها دست پيدا کرد خود يک آفت است. ما بايد در حوزه اصلاح طلبي مطالباتي را مدنظر داشته باشيم و به موضوعاتي بپردازيم که قابل اندازهگيري، رويت و ملموس باشند. پارهاي از مفاهيم؛ دلنشين و دلخواه و آرماني هستند و بايد مدنظر باشند اما قابل رصد نيستند. به سرعت نميتوانيد بگوييد که آزاديهاي بهوجود آمده در دولت آقاي روحاني از گذشته بيشتر يا کمتر بوده است. چون خيلي به اراده جريانهاي منتقد و مخالف يا جريانهاي موافق اما بيامکانات بستگي دارد. به فرض ميگيريم که فضاي مجازي در دولت آقايروحاني پديد آمد و اين فضا فشارهاي زيادي را هم در راستاي فيلترينگ و مسدود سازي تجربه کرد که آقاي روحاني پاي آن ايستاد. اما اگر ميتوان تاثير فضاي مجازي در اين دولت را در آزادي، اقتصاد، فرهنگ و ارتقاي دانش عمومي را قابل اندازهگيري دانست ميتوان گفت که يکسري از مطالبات را نيز ميتوان اندازهگيري کرد. همه ميفهمند که فضاي امروز کشور با 12 سال قبل تفاوتهاي جدي دارد که آن هم محصول همين فضايي است که تحت عنوان فضاي مجازي پديد آمده است. در پناه فضاي مجازي کسب و کارهاي جديدي در اين حوزه شکل گرفته و تسهيلاتي در جهت رفاه عمومي پديد آمده است. البته چون مردم از اينها بهرهبرداري ميکنند و به يک امر روزمره تبديل شده الان قابل اندازهگيري نيست يا کمتر مورد توجه قرار ميگيرد. در صورتي که همه ميدانيم در 12 سال قبل دولت آقاي احمدينژاد خيلي از کارهايي که امروز از طريق فضاي مجازي اتفاق ميافتد آن زمان امکان نداشته است. البته نه اينکه آقاي احمدينژاد سر اين قضيه محاکمه شود که چرا نشده؛ بلکه شرايط عمومي کشور در آن مقطع شايد اقتضاء نميکرده، ضرورتش حس نميشده و يا اولويتهاي مهمتري وجود داشته است. جمع اينها هستند که يک دولت را موفق يا ناموفق ميکند. تصور من اين است که اصلاحطلبان بايد به اين بعد از مسائل اجتماعي و فرهنگي توجه داشته باشند و زماني که ميخواهند ارزيابي همه جانبهاي از شرايط انجام دهند واقعا علمي، دقيق، منصفانه و مبتني بر حقايق و گرايشات متنوع اجتماعي اين مطلب را به سامان برسانند. اگر خلاف اين اتفاق بيفتد ما را به حقيقت نخواهند رساند يا حداقل بخشهايي از حقيقت را مغفول خواهد گذاشت.
با اين حساب اصلاحطلبان بايد با رصد مطالبات جامعه و توجه به درصد تحقق آنها مسير حرکت خود را براي ترغيب مردم در جهت حمايت در انتخابات 1400 تعيين کنند؟
به نظر من بايد تعاملي ميان نقشه راه حاکميت و نقشه راه اصلاحطلبان به وجود بيايد. حاکميت بايد بگويد که در انتخابات پيش رو نيازهايمان چيست؟ بايد مشخص شود که ميخواهيم مشارکت بالا يا حداکثري داشته باشيم يانه؟ هر چند ممکن است که عدهاي بگويند به مشارکت بالا نياز نداريم و مشروعيت ما محصول مشارکت بالاي مردم نيست بلکه مشروعيت ديني است. بنابر اين نيازي به راي بالاي مردم نداريم و حداقلي از آراء در انتخابات شرکت کنند که بتوانيم شکلي از دموکراسي را داشته باشيم کفايت ميکند. اين نگاه يک بستر و يک رويکرد به مقولات انتخاباتي را فراهم ميکند. نگاه ديگر نيز اين است که بايد کشور را با حضور و مشارکت حداکثري مردم بيمه کنيم. آن زمان مثلا اصلاحطلبان ميگويند که اگر قرار باشد ما بياييم بايد کانديدايي از اصلاحطلبان در انتخابات تاييد صلاحيت شود که هنوز اعتماد بخش قابل توجهي از جامعه به او باقي مانده و ميتوانند به برنامههايي که او اعلام ميکند باور داشته باشند. در آن شرايط تعامل بين حاکميت و اصلاحطلبان تعاملي سازنده، نشاطآفرين و رو به آينده خواهد بود و طبيعتا م