
حساب اصلاحطلبان از فرصتطلبان جداست
برخلاف اصولگرایان که طی روزها و هفتههای اخیر در جلسات مختلف درصدد چینش و آرایش مجلس یازدهم و کرسیهای هیات رئیسه و صندلی رئیس برآمدهاند؛ اصلاحطلبان وضعیت دگرگونهای داشتند و روز از پی روز دیگر به تقابل رسانهای با یکدیگر پرداختند. از اظهارات کرباسچی دبیرکل کارگزاران در ناکارآمد جلوه دادن برخی سران اصلاحات تا واکنشهای مختلف به اظهارات وی، برخی انتقادات به شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان و استعفای موسوی لاری اوضاع جبهه اصلاحات حداقل در رسانهها مشوش بود. این در حالی است که بسیاری معتقدند اصلاحطلبان باید از فرصت مجلس یازدهم استفاده کنند، به مردم بازگردند، سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی از دست رفته را برای حضوری موثر و پر قدرت در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ و مجلس ۱۴۰۲ بازیابی کنند. آنچه مسلم است نوعی بازنگری و تجدید نظر در ساختارها، سازوکارها و راهبردها در جریان اصلاحطلبی از ضروریات انکار ناشدنی است که باید هرچه زودتر شکل گیرد، چراکه اصلاحطلبی با گفتمان خرداد ۷۶ امروز دیگر مورد پذیرش و نیاز جامعه نیست و اصلاحات باید خود را با جامعه به روز کند تا ماندگاری و کارآمدی داشته باشد؛ اگر نه در تندباد تغییرات سریع جامعه به بوته فراموشی تاریخ خواهد رفت. هرچند بسیاری در این بحبوحه اظهارنظرهای متعدد و متفاوت به لزوم ورود ریشسفیدان و بزرگان اصلاحطلب مثل رئیس دولت اصلاحات یا آیتا... موسویخوئینیها تاکید دارند. باید دید اصلاحطلبان تا ۱۴۰۰ چه رویکردها و راهبردهایی را در پیش خواهند گرفت. برای بررسی حواشی بهوجود آمده در جریان اصلاحات، لزوم بانگری و تجدید نظر در این جریان سیاسی و نحوه بازیابی سرمایه اجتماعی جهت حضور موثر در انتخابات ۱۴۰۰ با محمدجواد حقشناس عضو شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان، رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر تهران و عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی به گفتوگو پرداخته است که میخوانید.
به گزارش روز نو :طي چند وقت اخير شاهد اظهار نظرهاي متفاوتي پيرامون عملکردها و ناکارآمدي برخي افراد و سازوکارها در درون اصلاحطلبان بوديم؛ اساسا اين حواشي پيرامون جريان اصلاحات را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
اگر ما اصلاحات را بهعنوان يک گفتمان زنده، بالنده، مفيد و موثر براي رشد، توسعه و پيشرفت کشور تعريف کنيم اين گفتمان علي القاعده مختصاتي دارد و با صفات و ويژگيهايي شناخته و تعريف ميشود. قطعا يکي از مهمترين ويژگيهاي اين گفتمان براي حفظ بالندگي و تاثيرگذاري بحث نقد از درون است. يعني اين گفتمان زماني ميتواند به رشد و بالندگي خود اميدوار باشد که در عين حال بتواند فضايي را براي نقد دروني خود و حتي نقد از بيرون مهيا کند. اگر ما اين گفتمان را نقد ناپذير تعريف کنيم اساسا سرنوشت محتومي جز مرگ و فروپاشي از درون يا بيرون نخواهد داشت. پس در اين خصوص که با نقد گفتمان اصلاحات بايد چه رويارويي و مواجههاي داشته باشيم بايد بگويم قطعا اگر بخواهيم کاملبودن و عدم انتقاد به اين گفتمان را بپذيريم اين رويکرد نميتواند تعريف درستي از گفتمان اصلاحات باشد و پايان ماجراست، اما اينکه اين نقد بايد چه مختصاتي داشته باشد فکر ميکنم طبيعتا بايد فضا را براي يک گفتوگوي روشن، مناسب، علمي و مستمر فراهم کنيم و حتي اگر لازم باشد بايد يک دعوت عام شکل بگيرد که تمام نيروهاي فکري درون گفتمان اصلاحات و حتي نيروهاي منتقدي که از بيرون اين گفتمان را رصد ميکنند و حتي براي گفتمان رقيب که در خصوص زوايا، کارويژهها و تواناييها يا ناتوانيهاي اين گفتمان سخن ميگويند اين امکان فراهم شود که اظهاراتشان شنيده شده و در عين حال اگر لازم است پاسخ داده شود و مشکلات اين گفتمان مورد بحث و بررسي قرار گيرد تا اصلاحات پالايش شده، به رشد و توسعه کشور کمک کند و در عين حال خودش نيز بهعنوان بستري مناسب براي کساني که ميخواهند درون اين گفتمان حرکت کنند، بهره بگيرند و از اين آبشخور سيراب شوند و براي جامعه مفيد باشند فراهم کند. لذا معتقدم که شايد مقداري هم براي اين بحث نقد دير باشد و بايد بحث نقد از دورن را از همان سالهاي آغازين تولد و رشد اين گفتمان بهعنوان يک شاخصه ميپذيرفتيم، براي آن کتاب و مقاله نوشته ميشد و حتي مناظره و کرسيهاي مناسب براي نقد آن فراهم ميگشت و بهطور منظم منتشر ميشد تا بدون عيب و مشکلات کمتر حرکت و زايش را براي جامعه فراهم باشد. امروز در زمانه و موقعيتي هستيم که وقتي متن جامعه اين پيام را ارائه ميکند که «اصلاحطلب؛ اصولگرا؛ ديگه تمومه ماجرا»، نبايد از کنار آن به سادگي گذشت و بايد بدان توجه نمود. از طرف ديگر در حوزه عملکردي نيز در نتيجه عملکرد و رفتاري که منجر به توليد دولت، مجلس و نهادهاي انتخابي گرديد جريان اصلاحطلب بايد بتواند سهم يا حداقل نظرات خود را درخصوص ناکارآمدي و مشکلاتي که وجود دارد و فضايي که براي کشور فراهم شده، صريح و روشن بيان کند.
اخيرا نوک پيکان انتقادات و حملات درون گفتماني برخي اصلاحطلبان به افراد و سازوکارهاي رئيس جريان اصلاحات نشانه رفته و برخي معتقدند وي بايد پاسخگوي شرايط بهوجود آمده براي اصلاحطلبان باشد؛ اساسا اين چنين رويکردي قابل پذيرش و پسنديده است؟
بعضا امروز نقدهايي را ميبينيم که جريان اصلاحات و رهبري اين جريان را مورد تعرض قرار ميدهد که اگر اين نقد بخواهد نوعي بازگشت به قهقرا، عقبگرد و اعلام تبري و اعلام فاصله از جريان اصلاحطلب باشد تا منتقدان خود را به دامان قدرت پرتاب کنند يا از گذشته خود اعلام برائت کنند حرکتي ناپسند و غيراخلاقي است که جامعه نيز اين را درک ميکند و به هيچوجه نميبخشد. اين رويکرد فرصتطلبانهاي که برخي در مقطعي پوستين اصلاحطلبي پوشيدند و امروز که به زعم آنها جريان اصلاحطلب توانمند نيست و ممکن است که از اسب قدرت پايين بيايد، براي اينکه همچنان در قدرت حضور داشته باشند دست به چنين کارهايي ميزنند. ناسزا گفتن به سران اصلاحات و تبري جستن برخي از آنچه که از آن بهره گرفتهاند، ناسپاسي و بياخلاقي محض است که قطعا ثبت خواهد شد و جامعه نيز چنين منتقداني را شناخته و حساب آنها را از منتقدان راستين و دلسوز جدا خواهد کرد.
بسياري مطرح ميکنند که با گذشت بيش از 2 دهه از تولد جريان اصلاحات امروز با توجه به نيازهاي جامعه لزوم بازنگري و تجديدنظر ساختاري، راهبردي و رويکردي در جريان اصلاحات احساس ميشود چه ميزان با اين مساله موافقيد و اين تجديدنظر چگونه بايد شکل گيرد؟
اين مساله نياز جدي زمانه ما است. وضعيتي که کشور بدان مبتلا شده در خيلي از حوزهها وضعيت خوبي نيست و صرف نظر از موفقيتهايي که در برخي از حوزها داشتيم و آنها نيز قابل تقدير است اما جمع جبري يا کارنامه کلاني که پيش آمده وضعيتي نيست که بتوان ابراز رضايت از آن کرد. قطعا با رضايت حداقلي که مردم از وضعيت اداره کشور دارند فاصله جدي داريم. براي اينکه بتوانيم به وضع مطلوب برسيم عليالقاعده همه جامعه بايد براي بهبود وضعيت کشورشان تلاش کنند. اين تلاش در حوزه فردي، اجتماعي و گروهي تعريف و دنبال ميشود که در حوزه انديشه و عمل بايد صورت بگيرد. خيلي اتفاقات بايد رخ دهد تا جامعه بتواند خود را از اين مهلکه نجات دهد. طبيعتا ممکن است که برخي راههاي بسيار خشونتآميز و خشونت بار را که نسل ما آن را تجربه کرده پيشنهاد کنند که من به لحاظ تعريف سياسي اينها را در چارچوب و قالب براندازان ارزيابي ميکنم. اين مسير هيچگاه به نفع کشور نيست و به نتيجه نخواهد رسيد و اگر هم دوباره بخواهد شکل بگيرد آسيبي که به چارچوب سرزمين و مردم خواهد زد ممکن است آثار سوء و زيانباري را بهجا گذارد و هزينههايي را ايجاد کند که به هيچوجه قابل جبران نباشد. به هر حال برخي ممکن است نوعي انزواگرايي يا بيعملي و يأس عملي و فلسفي را دنبال کنند که ما از بهبود و اصلاح امر نااميد، مأيوس و ناتوان هستيم و لذا گوشهاي را بگيرند و اگر اهل قلم و کتاب باشند در گوشه کتابخانهاي بروند يا اگر اهل هنر باشند به سراغ ساز و نقاشي و هنر بروند. اين هم باز مقبول نيست و کمکي به بهبود اوضاع نخواهد کرد. نهايتا تنها مسير همين است که افراد بايد همچنان بهعنوان عضو فعال در عرصه اجتماع، خانواده خود و جامعه را ارتقا دهند و از فساد و رفتاري که موجب ايجاد اختلال در بهبود وضعيت جامعه ميشود فاصله گرفته و معترض و منتقد جدي آن باشد. بر روي اين مسير نيز ميتوان هر اسمي گذاشت اما اسم علمي که همه دنيا آن را ميشناسند و بدان اعتقاد دارند دقيقا اصلاحطلبي است. اصلاحطلبي به چه معنا است؟ اصلاحطلبي يعني اينکه شما از وضع موجود راضي نيستيد؛ براي بهبود وضع موجود به وضع مطلوب تلاش ميکنيد؛ براي اين تلاش وارد عرصه خشونت و ايجاد هزينههاي غيرقابل پيشبيني نميشويد و در واقع کمک ميکنيد که وضعيت موجود و وضعيت مطلوب نزديکتر شوند و هيچوقت نيز نا اميد نميشويد. من فکر نميکنم هيچکس با اين تعريف از اصلاحطلبي مشکل داشته باشد، اما طبيعتا اين تعريف نياز به ارائه راهکارهايي براي چگونه محقق شدن، شناسايي مسير، موانع و دور زدن موانع دارد. اينکه رقيب و کساني را که بنا به دهها دليل ازجمله منفعتطلبي، شرايط نامطلوب موجود و قدرتطلبي انحصارگرايانه اجازه ندهند اين اتفاق بيفتد. لذا فکر ميکنم اينها نياز به کار جدي، مطالعه، روشنگري و نا اميد نشدن دارد که بتواند وضعيت کشور را به نقطه مطلوب و تا حد ممکن ايجاد رضايت نسبي برساند و فضاي حرکتي درون گفتمان جامعه را ترسيم کرده و به پيش ببرد.
اين عدم شکلگيري تعريف دقيق و علمي از مسير ناشي از نبود مانيفست يا استراتژي مشخص از سوي جريان اصلاحات و ارائه آن به جامعه طي سالهاي متمادي نيست؟
اين مساله دوسويه است که بخشي از آن به خود مجموعه اصلاحطلبي مربوط ميشود که لازم است اين اتفاق بيفتد و اين پوسته از درون امکان رشد اين نهال را فراهم کند. بخش ديگر نيز به فضاي پرهزينه فعلي باز ميگردد. امروز براي هر کسي که بخواهد در جامعه تحول ايجاد کند و در مسير توسعه و اصلاحطلبي حرکت کند شرايطي فراهم ميشود که بايد هزينههاي زيادي را تحمل کند. به نوعي ميشود گفت که شايد هستههايي در قدرت اجازه نميدهند در حوزهها و بخشهايي که به نفع جامعه است اين تحولات بهوقوع بپيوندند. درست اداره شدن بخشهايي که هسته سخت قدرت اداره ميکند نيازمند ملزومات اصلاحطلبانه است. اما ميل پايان ناپذيري که وجود دارد تا در حوزه قدرت همه قدرت را از آن خود کند طبيعتا مشکلات جدي را پيش پاي هر حرکت اصلاحي ميگذارد و کار را سخت ميکند. اين اتفاقي است که امروز ميتوانيم از آن بهعنوان يک نقطه آسيب ياد کنيم.
اين پرسش به کرات مطرح شده و ميشود که چرا اصلاحطلبان در بيرون قدرت به خوبي به نقد روندها و عملکردها ميپردازند اما زماني که خود وارد نهادهاي قدرت ميشوند نميتوانند آنطور که بايد و شايد به تفکرات، وعدهها و رويکردهاي خود عمل کنند اين تناقض ناشي از چيست؟
محدوديتهاي زياد و منفعتطلبي آنهايي که مدعي اصلاحطلبي هستند و امروز در جايگاه قرار ميگيرند از يکسو و هزينههاي زيادي که براي اين جايگاه از حوزه قدرت ايجاد ميشود هر دو دست به دست هم ميدهند تا اين جمع نسبت به تحقق وعدهها و قولهاي داده شده بهخوبي نتوانند عمل کنند، البته فکر ميکنم بخشي از آن نيز به حوزهها و روندهايي بازگردد که اگر شکل بگيرد و مطالبات هميشگي مردم فراهم شود طبيعتا ميتوانيم اين انتظار را به شکل نهادينه تعريف کنيم تا کساني که در حوزه قدرت قرار ميگيرند حال اصلاحطلب يا غيراصلاحطلب بتوانند پاسخگو باشند و در حوزههايي که نسبت به آن مردم از آنها انتظار دارند اگر اشکال پيش آمد هزينههاي اين رفتار نادرست را پرداخت کنند و به قول معروف قسر در نروند. اينها لوازمي است که در اين بخش نسبت به وضع مطلوب فاصله داريم و بايد تلاش زيادي انجام دهيم تا اين مطالبات به مطالبه ملي و عمومي تبديل شود و جامعه هيچگاه نسبت حقوق خود بيتوجه نباشد و هيچگاه مطالبهگري خود را از دست ندهد.
با توجه اينکه سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان به علل و عوامل متعددي ريزش محسوسي داشته چه روندي بايد در پيش گرفته شود که از سويي سرمايه اجتماعي بازيابي شود و از سوي ديگر شاهد کنش مثبت و فعال اصلاحطلبان در انتخابات 1400 باشيم؟
جريان اصلاحطلب بايد براي اين امور هدفگذاري کند که بهنظرم مهمترين چيز رسيدن به سعادت جامعه و وضع مطلوب در جهت رضايت جامعه است. به هر حال بايد بدانيم که در حوزه سياست، اقتصاد، فرهنگ، توليد علم و دانش و فضاها و شاخصهايي مثل مشارکتهاي شهروندان در حق تعيين سرنوشت خودشان بهعنوان شاخصهاي جدي روشن بيان شود و آحاد جامعه نيز به نوعي مطالبهگر اين خواستهها باشند تا بتوانند به آن دست يابند. من فکر ميکنم بايد بتوانيم کل جامعه را نسبت به اين حقوق آشنا و علاقهمند کنيم تا براي حقوق خودشان دست از تلاش برندارند و در عين حال به اين تجربه برسند که مسير اسلامي خواسته نه انزوا و حرکتهاي خشونتطلبانه است و نه اميد بستن به حوزههايي که قطعا هيچاميدي به آنها نيست. نبايد شاهد يکسري اميدواريهاي کاذب در فضاي جامعه بود. ما اگر بپذيريم که اين کشور و جامعه متعلق به ماست و هيچکسي سالمتر از فرزندان اين کشور براي بهبود و ارتقاي وضعيت، فساد ستيزي، ايجاد نظم مطلوب و شاخصهاي مناسب براي زندگي در خور شأن مردم نيستند. آن زمان است که هر کس ميخواهد سهم خود را ايفا کند و حتما جامعه ميتواند در ريل مناسب خود بيفتد و مسير درست را خودش پيدا کند.