
اصلاحطلبان با تجديدنظر و گفتمان تازه بيايند
جامعه ایرانی متاثر از تحولات و اتفاقات مختلفی که در ساحتهای متفاوت رخ داده بهنحوی اعتماد و امید خود را به آینده تاحدودی از دست داده و هر آن منتظر رخداد تازهای است. از این جهت است که دیگر چندان بر روی وعدهها یا عملکردهای برخی مسئولان یا جریانهای سیاسی حسابی باز نمیکند و تلاش دارد در فضایی واقعی مطالبات خویش را پی بگیرد. مؤید این سخن نیز کاهش معنادار و چشمگیر مشارکت مردم در انتخابات اخیر بود. در این میان اصلاحطلبان بهعنوان جریانی که همواره از پایگاه اجتماعی بالایی برخوردار بوده و در مقاطع مختلفی توانستهاند محوریت مطالبات مردم را عهدهدار شوند از این شرایط بیشترین صدمه را دیدهاند و سرمایه اجتماعی آنها بهطور محسوسی ریزش کرده است. در این راستا برخی معتقدند اصلاحطلبان باید به تعطیلات سیاسی بروند و پس از مدتی دوباره با تغییر برخی رویکردها به صحنه سیاست عملی باز گردند، اما عدهای نیز بر این باورند که اصلاحطلبان میتوانند از فرصت مجلس یازدهم بهره برده و به ترمیم نهادهای مدنی و سرمایه اجتماعی خود بپردازند. مشخصا رویکرد اصلاحطلبان سیاست ۱۴۰۰ آنها را رقم خواهد زد. برای بررسی شرایط و موقعیت اصلاحطلبان، لزوم بازسازی سرمایه اجتماعی و رویکرد این جریان سیاسی در ۱۴۰۰، با حسن رسولی عضو شورای شهر تهران و فعال سیاسی اصلاحطلب به گفتوگو پرداخته است که میخوانید.
به گزارش روز نو :پس از اتفاقات ماههاي پاياني سال 98، کاهش مشارکت مردم در انتخابات و کسب کرسيهاي مجلس با حداقل راي از سوي اصولگرايان برخي مطرح کردند که اصلاحطلبان بايد به تعطيلات سياسي بروند و حداقل به تقويت اعتماد عمومي از دست رفته و نهادهاي مدني بپردازند. ارزيابي شما از اين شرايط چگونه است؟
تحت تاثير وقايع و رويدادهاي مختلف از سال 96 تا به امروز ميزان نارضايتي عمومي از شرايط کشور افزايش پيدا کرده و به همين نسبت مردم در ارزيابي از کارآمدي دولت و ساير نهادها دچار ترديد شدند و از اين حيث شرايطي پيش آمده که نسبت به امر سياست با يک کم اعتنايي و کم توجهي از سوي افکار عمومي روبهرو هستيم. اين رويگرداني مردم از سياست و دولت و برخي ارکان متوجه همه نقشها و جريانات سياسي است. دليل اين ادعا نيز همين بس که براي اولين بار بعد از گذشت بيش از 4 دهه از عمر نظام جمهوري اسلامي براي اولين بار نرخ مشارکت در انتخابات مجلس که همواره بهطور متوسط بالاي 60درصد بوده به حدود 40درصد در سراسر کشور و در پايتخت به 20درصد تنزل پيدا کرده است. کافي است راه يافتگان به مجلس يازدهم را در کلانشهرها بهويژه در پايتخت از نظر آرائي که کسب کردهاند با مجلس دهم، ششم و پنجم مقايسه کنيد تا کماقبالي مردم نسبت به مشارکت در تعيين سرنوشت خود ديده شود، کماقبالي که متاثر از حوادثي بود که در سال 96 و 98 داشتيم؛ از قبيل کارشکنيهايي که در مقابل توافق برجام صورت گرفت، افزايش تورم، ماجراي هواپيماي اوکرايني و اتفاقاتي که مشکل معيشتي براي مردم ايجاد کرد. در شرايطي مردم نسبت به آينده و مداخله در امر سياست که مربوط به تعيين سرنوشت است دچار ترديد شدند و نرخ مشارکت در انتخابات پايين آمد که چنين رويدادهايي حساسيت سنج سياسي و نشاندهنده واقعيتهاي مهم اجتماعي است. تبعا وقتي که نسبت به امر سياست شاهد کم رغبتي هستيم جريان اصلاحات نيز از اين قاعده مستثني نيست. مضافا بر اينکه عملکرد دولت آقاي روحاني بهخصوص دولت 4ساله دوم وي که هنوز هم ادامه دارد در محاسبات و مناسبات سياسي کشور بهصورت تمام و کمال به حساب جريان اصلاحات گذاشته ميشود، چراکه در هر دو دوره جريان اصلاحات بدون کوچکترين توقعي از رياست جمهوري آقاي روحاني در سالهاي 92 و 96 حمايت کرده است، اما اينکه با توجه به اين وضعيت در مواجهه با آينده جريانات سياسي به معناي عام و جريان اصلاحات به معناي خاص چه رويکردي بايد اتخاذ کنند، اولا فکر ميکنم که يک نحله فکري و سياسي نهادينه شده و ريشهدار بايد بپذيرد که اقبال و عدم اقبال افکار عمومي به منش و روش او امري ثابت و دائمي نيست و لذا هم در مواقعي که اين اقبال مثل انتخابات 96 هم در شوراها و هم در رياست جمهوري در بالاترين سطح ممکن است، نبايد خداي ناکرده دچار غرور کاذب سياسي شود و نه اينکه در مواقعي که متاثر از مولفههاي گوناگون که به برخي از آنها اشاره کردم، ميزان توجه افکار عمومي به سياستورزي و گرايش آنها به يک جريان سياسي مثل اصلاحات کاهش پيدا ميکند، نبايد دچار يأس و دلمردگي شويم. ماهيت و خاصيت سياست با فراز و فرود عجين است. البته من سخنگوي جريان اصلاحات نيستم اما اينکه جريان اصلاحات چه بايد بکند، فکر ميکنم که بايد به آسيب شناسي و عارضهيابي مسير طي شده بپردازيم.
برخي کارشناسان ميگويند شرايط حاصل از عملکرد دولت، شرايط اقتصادي و تغيير برخي متغيرها در نظام بينالملل بر رويکرد مردم نسبت به جريان اصلاحات تاثيرگذار بوده؛ چه ميزان با اين تحليل موافقيد؟
بهطور طبيعي بخشي از عواملي که باعث اين رويگرداني سياسي شده در حيطه اختيارات جريان اصلاحات نيست. بهعنوان مثال در ماجراي برجام اصلاحطلبان همواره مدافع مفاهمه بينالمللي بودند و همه سرمايه خود را صرف کردند تا ملت ايران از اين توافقنامه حداکثر بهره سياسي و اقتصادي را ببرد، اما آنچه که به خود اين جريان سياسي باز ميگردد بايد در اتاقهاي فکر احزاب و مراجع سياسي جريان اصلاحات کما با نگاه آسيب شناختي به ريشهها، علل و عوامل درون جرياني بپردازيم و در مقام جبران و بهسازي شرايط، متغيرهاي سلبي و تاثيرگذار منفي را برطرف کنيم. بايد تلاش کنيم زمينهها و بسترهاي مثبت را تقويت کنيم، بايد نقاط ضعف عملکردي را در حوزه نظريهپردازي و موضعگيريهاي سياسي تقويت کنيم. اينکه يک جريان سياسي فراز و فرود داشته و دچار نوسان شديد شود بهنظرم با ماهيت امر سياستورزي حزبي و جرياني سازگار نيست. ضمن اينکه توجه به امر سياست هيچ مبانيت و مغايرتي با لحاظ کردن حضور جريان اصلاحات در عرصههاي مدني، حوزههاي اجتماعي و فرهنگي ندارد. من همه جريانات سياسي بهخصوص جريان اصلاحات را بهعنوان يک واقعيت زنده و پويا ميدانم و همچنان که موجودات زنده در 4فصل سال خود را با شرايط اقليمي تطبيق ميدهند جريانات ريشهدار سياسي هم براي حضور مداوم در توليد امر خير که محصول نهايي فعاليت سياسي است، بايد همواره در همه فصول و در همه عرصهها حضور داشته و بهصورت پويا از هيچفرصتي رويگردان نباشند و همواره نسبت به تهديداتي که کارآمدي و اثربخشي آنها را تحت تاثير قرار ميدهد با يک رويکرد واقعبينانه و آسيب شناسانه شرايطي را فراهم کنند که تابآوري و پايداري ميزان تاثيرگذاري اين جريان در فضاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي جامعه بهصورت زنده و پويا مانا باشد.
برخي منتقدين معتقدند که نهادهايي مثل شوراي عالي سياستگذاري برخلاف آنچه گفته ميشود در ساير حوزهها و ماموريتهاي اجتماعي و اقتصادي در جهت پيگيري مطالبات مردم عملکردي ندارند و صرفا انتخاباتي هستند؛ اساسا چرا هنوز اين شورا يا اصلاحطلبان با گذشت 2 ماه از انتخابات هنوز رويکرد مشخصي در خصوص آينده از خود بيرون ندادهاند؟
بالاخره دوره پس از انتخابات اخير مجلس با توجه به فشارهاي سنگيني که متوجه جريان اصلاحات بود بهخصوص بحث رد صلاحيتها، نيازمند زماني براي بازيابي روحيه و توان قبلي است که بهنظر من بايد تحمل کنيم تا اين دوره بازتواني سپري شود. نکته دوم اينکه در جريان اصلاحات و اصولگرا سازوکارهاي انتخاباتي از قبيل شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان و يا جمنا در جريان اصولگرا کارکردي بجز انسجام بخشي ارتباطي ندارند. اکثريت ترکيب شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان احزاب، انجمنها و گروههاي شناسنامهدار سياسي اصلاحطلب هستند که اين احزاب فعالند، بيانيه ميدهند، نشرياتشان فعال است و کاملا فعاليت ميکنند، اما توليد تئوريک مورد نياز پويايي سياسي جامعه را در فصول غيرانتخاباتي بهطور طبيعي بايد از احزاب بخواهيم و از سازوکارهايي مانند شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان، کمتر بايد انتظار داشته باشيم که اين سازوکارهاي داراي ماهيت انتخاباتي در ساير ماهها و فواصل بين انتخاباتي هم مانند يک حزب ايفاي نقش کنند، چراکه اساسا اين نهادها موقتي و پروژهاي هستند. پروسه فعاليت سياسي متوجه احزاب و گروههاي سياسي است. اينکه ما در علتيابي ناکاميهاي سياسي همه توجهمان را معطوف به يک مرجع آن هم شوراي عالي سياستگذاري متمرکز کنيم بهنظر من خطايي استراتژيک است. همين شوراي عالي سياستگذاري بود که در سال 96 انتخابات را راهبري کرد و اعضاي شوراي اسلامي شهر تهران بهطور متوسط در تهران توانستند از مردم يکميليون و دويستهزار راي بگيرند. همين شوراي عالي سياستگذاري در سال 98 نيز بوده است. در سال 94 نيز همين شوراي عالي بود که کمک کرد تا 30 نفر از ليست اميد بدون هيچرقيبي با فاصلهاي معنادار با اقبال مردم به مجلس راه يابند. يا در سال 92 همين سازوکار بود که در دوگانه آقاي عارف و آقاي روحاني يک مسير و نقشه راه را جلوي پاي اصلاحطلبان گذاشت. اگر بناست که همه تقصيرها را متوجه شوراي عالي سياستگذاري کنيم بد و خوبش را بايد با هم ببينيم و بهنظر من اينگونه صفر و صد کردن نسبت دهي پيروزيها و ناکاميها به يک مرجع بهنظر من فاقد برخورداري طرحکنندگان اين ديدگاهها از جامع نگري مورد نياز تحليل دقيق رويدادها و و قايع پيچيده سياست داخلي ايران است.
عدهاي بر اين باورند که اگر اصلاحطلبان پس از رد صلاحيتها عملا در انتخابات شرکت نميکردند وجهه عمومي اين جريان در جامعه خدشهدار نميشد و چيزي تحت عنوان شکست اصلاحطلبان در انتخابات مطرح نميشد؛ چه ميزان با اين گزاره موافقيد؟
به هر حال 2 نظر در شوراي عالي سياستگذاري مطرح بود؛ نظر نخست که بيش از سه چهارم اعضاي شوراي عالي بدان باور داشتند مبني بر اينکه رد صلاحيتهاي صورت گرفته و مجموعه عواملي که موثر بود در آن مقطع در مناسبات سياسي و انتخاباتي بهگونهاي رقم خورده که انتخابات هويت واقعي خود را از دست داده و فلذا مخالف ليست دادن بودند. از طرف ديگر از بين اعضاي شوراي عالي سياستگذاري بهخصوص شخصيتهاي حقوقي 6، 7 حزب بودندکه نظر ديگري داشتند. شوراي عالي سياستگذاري همانطور که گفتم کارکردي جز افزايش انسجام و همگرايي نداشته و ندارد. طبعا کليت شوراي عالي بايد اين هر دو ديدگاه که حقوق قانوني احزاب تشکيلدهنده هستند را به رسميت ميشناخت و لذا راهبردي که به تصويب رسيد عبارت بود از اينکه هيچليستي به نمايندگي از کليت جريان اصلاحات بر خلاف سالهاي 94 و 96 داده نشود که داده نشد. در عين حال شوراي عالي نيز حق نداشت و نميبايست با توجه به ماموريتهاي تعريف شده از تحقق رويکردهايي که تعدادي از احزاب اصلاحطلب داشتند ممانعت ايجاد ميکرد. ملاحظه فرموديد دوستاني که داوطلب شدند هيچکدام به نمايندگي از کليت جريان اصلاحات نبودند. اکثريت اعضاي شوراي عالي با اين گزارهاي که اشاره کرديد همراه بودند و مواضع نظري و رفتار سياسي خود را اينگونه تعريف کردند منتها 7،8 حزب رويکرد ديگري داشتند. بنده بهعنوان رئيس ستاد انتخاباتي منتخب کليت شوراي عالي اصلاحطلبان وقتي بنا بر اين نشد که با هويت اصلاحطلبي در سطح کشور و تهران ليست ارائه کنيم ماموريتي جز تبعيت از مصوبه شوراي عالي سياستگذاري نداشتند. به عبارتي اگر از بنده بهعنوان رئيس ستاد انتخابات دوره يازدهم مجلس در پاسخ به تاريخ سوال شود، ميگويم کليت جريان اصلاحات بنا بر آرايشي که انتخابات اخير پيدا کرد بهصورت منسجم و سراسري فاقد ليست انتخاباتي بوده است.
پس موافقيد که حضور احزاب اصلاحطلب و شکست آنها در انتخابات به باور جامعه شکست اصلاحطلبان تلقي شده و وجهه اين جريان را خدشهدار کرد؟
خير ؛ من اين را قبول ندارم که اين ناکامي دوستان ماست. چون اولا تعدادي از دوستان اصلاحطلب به نسبتي که برايشان فضاي فعاليت انتخاباتي فراهم شده بود در برخي نقاط کشور به پيروزي رسيدند. من اين را قبول ندارم که اين شکست متوجه کل جريان اصلاحات بوده چرا که اگر قرار بر حضور تشکيلاتي و سراسري بود جريان اصلاحات مثل سالهاي قبل ليست ميداد و بزرگان اين جريان نيز از اين ليست حمايت ميکردند. فضا بهگونهاي رقم خورد که عملا امکان سياستورزي انتخاباتي منسجم و يکپارچه براي 206 حوزه انتخابيه از اصلاحطلبان گرفته شد. ما از ماهها قبل بهدنبال مشارکت در انتخاباتي پرشور بوديم اما رفتاري که با کانديداهاي ما صورت گرفت و بخش قابل توجهي از دبيران کل احزاب اصلاحطلب تاييد صلاحيت نشده و کانديداهاي شناخته شده و نامآور پشت فيلترهاي نظارتي گير کردند و تاييد نشدند، فضا فضايي نبود که امکان سياست ورزي سراسري پويا و اثربخش وجود داشته باشد. در چنين شرايطي خرد جمعي اقتضا ميکند که به همان نسبتي که فضا مهياست حضور داشته باشيم. بنابراين شوراي عالي سياستگذاري اطلاعيه داد و همه را به شرکت در انتخابات فراخواند اما رسما اعلام کرد که هيچليستي به نمايندگي از کليت جريان اصلاحات بر خلاف سالهاي 92، 94 و 96 نداريم.
بهعنوان يک کنشگر سياسي اصلاحطلب چه رويکردي را از سوي جريان اصلاحات براي بازيابي سرمايه اجتماعي و بازگشت به قدرت در 1400 مفيد و موثر ميدانيد؟
من فکر ميکنم اولا در شرايط سخت و دشوار معيشتي فعلي جريان اصلاحات بايد همواره همراه و همدل مردمي باشد که به شدت در معرض تهديدها و آسيبهاي جدي بهخصوص معيشتي هستند. ثانيا بدون اينکه دچار يأس و دلسردي شود سياست مطالبهگرايانه خود و نقد قدرت را ادامه دهد. ديگر اينکه با تحليل دقيق شرايط دشوار فراروي کشور آنجا که پاي منافع ملي در ميان است کاملا همراهي کند چراکه بر اساس منشور اصلاحطلبي در هنگامهاي که منافع ملي مطرح باشد جريان اصلاحات از منافع جرياني و حزبي خود به نفع منافع ملي عدول ميکند و نسبت به مجلسي که اکنون با اکثريت اصولگرا شکل گرفته نيز جريان اصلاحات بايد موضع نقادانه داشته باشد و مطالبهگري کند که اکثريتي که امروز مجلس را با انتخاباتي که گذشت در دست گرفتهاند بهطور مشخص نسبت به وضعيت عمومي کشور چه طرحها و برنامههايي دارند و چه مدلي را براي تنظيم روابط و مناسبتهاي منطقهاي و جهاني ارائه ميکنند. بهطور مشخص بناست که با کشورهاي همسايه چه خط مشي و مواجههاي در پيش گرفته شود؟ کساني که به مجلس راه پيدا کردند در حوزه اقتصاد چه نظريه اقتصادي انتخاب ميکنند و انتخاب اين راهکارها با توجه به مجموعه شرايطي که بر اقتصاد خرد و کلان کشور حاکم است چه پيامدهايي خواهد داشت. در حوزه سياسي و اجتماعي نيز بايد رويکرد کلي خود را شرح دهند. يک جريان فعال و پوياي سياسي همانند ساير کشورهاي توسعه يافته زماني که در قدرت است بايد به نمايندگي از قدرت به وکالت از سوي رايدهندگان، براي خدمت بيشتر تلاش کند و زماني که در اقليت است بهعنوان جريان سياسي و دولت در سايه امر سياست را رها نکند و از موضع مطالبهگرايانه دنبال اين باشد که کساني که قدرت را بهدست گرفتند متناسب با اختياراتي که دارند حقوق عمومي جامعه را که عمدتا خود را در قالب پاسخگويي به معناي کاهش مشکلات جامعه نشان ميدهد تعقيب کنند.
ارمان ملی