
عواقب انحصار سياسي
به نظر ميرسد عقل بيش از هر نعمت ديگري ميان بشر عادلانه تقسيم شده است، ولي شايد نحوه بهرهبرداري و استفاده ما از اين نعمت؛ نابرابرتر از هر مورد ديگري باشد. يكي از مهمترين ضعفهاي ما نوع بشر اين است كه مسائل را قدري ساده ميكنيم و كمتر به تبعات كار خود توجه ميكنيم و هنگامي چشم باز ميكنيم كه متوجه ميشويم برخلاف آنچه انتظار داشتيم نصيب ما شده است. يكي از كاركردهاي جامعهشناسي نشان دادن نتايج ناخواسته كنشها و رفتارهاي ما است. براي نمونه وقتي روي يك دايره حركت ميكنيم و ميخواهيم از نقطهاي دور شويم، اگر به ساختار اين دايره توجه كافي نداشته باشيم، در اين صورت نخواهيم فهميد كه ابتدا از آن نقطه دور ميشويم ولي با هر قدمي كه برميداريم و از آن نقطه دور ميشويم.
در حقيقت داريم به آن نقطه نزديك هم ميشويم و كافي است كه قدري حركت كنيم تا روشن شود كه بهجاي دور شدن در حال نزديك شدن به آن نقطه هستيم. اين خطا ناشي از كوتهبيني و نداشتن نگاه بلندمدت و بيتوجهي به ساختار دايره است. اين روزها دوباره بحث انتخابات مجلس در حال گرم شدن است، يكي از مباحث جدي انتخابات مجلس در ايران بحث ردصلاحيتهاست. متاسفانه مجبوريم كه آنقدر به مسائل حاشيهاي و زمينهاي مربوط به انتخابات بپردازيم كه از اصل ماجرا غافل ميشويم. مثل مربي فوتبالي است كه بهجاي پرداختن به چگونگي بازي تيم تحت هدايتش مجبور باشد در بند جزييات قرارداد بازيكنان، تهيه زمين، وسايل بازي و توپ و حملونقل و... باشد. روشن است كه اين مربي به وظيفه اصلياش كه هدايت و برنامهريزي بازي باشد، نخواهد رسيد. اگر ما هم درست عمل ميكرديم، نبايد امروز دغدغه ردصلاحيت و ساير مسائل را داشته باشيم و بايد به اصل ماجراي انتخابات كه برنامهريزي و قانوننويسي براي اداره امور كشور است ميپرداختيم، ولي چه ميتوان كرد كه فعلا درگير اين مساله هستيم. در اين يادداشت ميخواهيم بگوييم كه چرا رد صلاحيتها و ايجاد نوعي انحصار سياسي نه تنها نتيجهبخش نيست بلكه نتايج وارونهاي هم خواهد داشت. مثل همان دايره است كه ابتدا دور شدن از وضعيت و نقطه نامطلوب است ولي ساختار دايره طوري است كه فرد را پس از استهلاك زيادي از انرژي به نقطه اول باز ميگرداند. براي اين منظور از توضيح تجربه ديگري استفاده خواهم كرد. در يكي از شبهاي ماه مبارك به دعوت فارغالتحصيلان پليتكنيك، افطار را در خدمت آنان بودم، در يك جمع چند نفري اين بحث مطرح شد كه چرا سرنوشت انجمنهاي اسلامي چنين رقم خورد؟ نقطه اشكال كجا بود؟ نظرات خوبي بيان شد ولي بنده معتقد بودم كه ريشه مشكلات از انحصار آغاز شد. چرا؟ وقتي كه انجمن، تنها نهاد رسمي قابل قبول و داراي مجوز فعاليت باشد، ناخواسته عوارض زيادي را متحمل خواهد شد. آنان با هدف خلوص فكري و جلوگيري از انحراف، خود را تنها نهاد قابل قبول دانستند، ولي اين كار چه تبعاتي داشت؟الفـ وقتي كه يك نهاد انحصاري شود، سطح كارايي و توانمندي افراد و كل نهاد پايين خواهد آمد. به دو دليل مشخص؛ اول اينكه رقابت از ميان ميرود و دوم اينكه بسياري از افراد كارآمد و فرهيخته و توانمند حاضر نميشوند به عنوان عضو نهاد انحصاري معرفي شوند و خود را كنار ميكشند. انحصار در اقتصاد هم همين تبعات را دارد. انحصار در اقتصاد موجب كاهش كارايي و كيفيت، افزايش قيمت تمام شده و ايجاد رانت ميشود و در نهايت سطح رفاه عمومي را بهشدت كاهش ميدهد. بـ نتيجه دوم عدم خلوص نيروها خواهد شد. وقتي كه فقط بتوان در انجمن اسلامي يا هر انجمن ديگر فعاليت كرد و ساير گرايشها از تاسيس انجمن ممنوع باشند، افراد زيادي از روي ناچاري وارد آن انجمن اسلامي خواهند شد؛ كساني كه ممكن است هيچ تعلقخاطر اسلامي هم نداشته باشند، لذا انجمني كه قرار بود پرچمدار انديشه اسلامي باشد، از حضور كساني ضربه خواهد خورد كه هيچ تعلقخاطري به اين انديشه ندارند. البته تقصير اصلي به عهده انحصارگران است كه ديگران را از حق داشتن انجمنهاي خود محروم كردهاند. بنابراين نتيجه انحصار نقض هدف اوليه انحصارگران است. چه كسي فكر ميكرد كه رييس حزب كمونيست مسكو، پرچمدار مبارزه عليه رژيم كمونيستي شوروي باشد؟! تنها دليل آن است كه اگر احزاب غيركمونيستي هم در اتحاد جماهير شوروي آزاد بودند، امثال يلتسين ميرفتند در آنجا عضو ميشدند و اجباري به عضويت در حزب كمونيست نداشتند. در آن احزاب هم انديشههاي غيركمونيستي را بهتر ياد ميگرفتند و هم خلوص انديشه كمونيستي درون حزب كمونيست بيشتر ميشد؛ انديشهاي كه در عمل دستپخت امثال يلتسين غيرمعتقد به كمونيسم در حزب كمونيست مسكو بود. جـ استبداد نتيجه ديگر انحصار است. وقتي انحصار شكل گرفت، به مرور زمان استبداد را بازتوليد ميكند. در انحصار رقابت و رايگيري معنا ندارد، حتي اگر در ابتداي كار افراد با راي ديگران صندليهاي مسووليت را اشغال كنند، در ادامه كار چارهاي ندارند جز آنكه زدوبند كرده يا استبداد بورزند و انتخاب را بلاموضوع كنند. نتيجه نهايي اين وضع پوك و تهي شدن آن نهاد يا انجمن است و حتي ممكن است به ضد خودش بدل شود و كافي است يك نسيم نه چندان سخت بوزد تا اين بنا فرو بريزد. بسياري از منتقدان انجمنهاي اسلامي مدعي ميشوند كه چرا نيروهاي فعال آنان بعضا غيرمذهبي و در مواردي حتي ضدمذهبي شدند؟ در حالي كه پيش از انقلاب فرآيند معكوس در انجمنها حاكم بود. علت اين وضع در وجود انحصار است. وقتي كه فقط يك راه و يك انجمن پيش روي جوانان قرار داده شود، نتيجه ديگري جز اين نخواهد داشت. با توجه به اين تجربه ترديد نبايد داشت كه انحصار سياسي در هر سطحي و در هر نهادي نه تنها انحصارگر را در بلندمدت به اهداف خود نميرساند، بلكه نتايج معكوسي از آنچه انتظار داشت يا ادعا ميكرد را بهبار خواهد آورد.